باز هم ای دختر ِ پیغمبر ِ اکرم بمان
مَرهَم ِ دردِ علی ، ای دردِ بی مَرهَم بمان
زندگیِّ رو به راهی داشتم چشمم زدند
کوریِّ چشم ِ همه با شانه هایِ خم بمان
ادامه مطلب...
کوثری این سو و آن سو هل أتی افتاده بود
جان احمد، آرزوی مرتضی افتاده بود
نور می زد از پس ابر سیاه چادرش
گوئیا خورشید عالم از سماء افتاده بود
ادامه مطلب...
مبارک است! خوشا! سیزده بدر شده ایم
بدون مهدی زهرا ز ره بدر شده ایم
رخ دوازدهم ندیده بدون حضرت ماه
به ضرب و زور و مجازا بهار تر شده ایم
امام عشق سیه پوش و سینه اش پر خون
و ما به شوق شباهت به رنگ زر شده ایم
و مادری کنار دری نشسته در سجده
خدا ببخش که اینگونه خیره سر شده ایم
دوباره حال غزل منقلب شده بی دوست
دوباره اشک پیاپی که بی سحر شده ایم
تمام عمر در حسرت، چه حسرتی؟ پرواز
به دست خویش چه بی بال و پر شده ایم
خدا به داد دل ما رسد از آن روزی
که نشنویم بانگ رسایش که کر شده ایم
و کاش حضرت باران "کمی" به خود آییم
و باز ببینیم که "بیشتر" شده ایم
***علی لواسانی***
در خواب دیده ام که در آورده پر، تنت
افتاده پیش قافله ها چون خبر، تنت
گفتی انار خواسته ای، ای به روی چشم
دل خون شد و نشست به پای شجر، تنت
ادامه مطلب...
من آمدم برا ی یاری علی
فقط برای ماندگاری علی
بساز با همه نداری علی
منم کنیز خانه داری علی
علی شناسی است راه فاطمه
علی سـت بهترین گناه فاطمه
ادامه مطلب...
زینب تورا به جان من آرام گریه کن
مثل برادرت حسن آرام گریه کن
میدانم آب میشوی از داغ مادرت
مانند شمع انجمن آرام گریه کن
ادامه مطلب...
خادمت جبریل شد بال و پری پیدا کند
خاک پایت شد مَلَک تاج سری پیدا کند
مصطفی از اولش هم در پی دختر نبود
بلکه بابای تو شد تا مادری پیدا کند
آن همه معراج رفتن علتش یک سیب بود
با همان تثبیت شد پیغمبری پیدا کند
بعد تو پیغمبری هم جمع شد اصلا چه کَس
می تواند در کنار تو سَری پیدا کند
در همین سجاده هم در مَسندِ، الله باش
فاطمه، باید خدا هم مظهری پیدا کند
مرتضی با آن مقامش تازه گردنبند توست
تا که هم تو هم خودش یک زیوری پیدا کند
بیشتر دنبال کسب فیض از قرب تو بود
نه که با وصلت بخواهد همسری پیدا کند
هر که از باب العطایت وارد جنت نشد
از محالات است باب دیگری پیدا کند
بی گمان محشر خودش اهل شفاعت می شود
هر که از تو رشته های معجری پیدا کند
از مباهات خدا پیداست که امکان نداشت
از نماز تو نماز بهتری پیدا کند
تو دعا کن تا بیاید مهدی ات با ذوالفقار
قبر پنهان گل نیلوفری پیدا کند
***علی اکبر لطیفیان***
آب شدم بس به زمین خون ز سرم ریخت
بال پریدن نمانده بس که پرم ریخت
"خانه ی حیدر" نه شده "گلشن زهرا"
با نفسم لاله ز بس دور و برم ریخت
پشت در خانه که افتادم علی گفت:
وای که بی یار شدم من، سپرم ریخت"
سوخت در و ،سست شد و ،روی من افتاد
داد زدم فضه بیا که ثمرم ریخت
دست علی بسته بود و دست همه باز!
از اثر هجمه ی شان برگ و برم ریخت
حرف ز تابوت زدم زینب من مرد
خاک یتیمی به سرش گل پسرم ریخت
***رضا رسول زاده***
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست
شب و روز تصویر موعود من
در آیینه جز چشم های تو نیست
تن جاده از رفتنت جان گرفت
رگ راه جز رد پای تو نیست
مزار تو بی مرز و بی انتهاست
تو پاکی و این خاک جای تو نیست
به تشییع زخم تو آمد بهار
که جز سبز، رخت عزای تو نیست
کسی کز پی اهل مرهم رود
دگر شیعه ی زخم های تو نیست
به آن زخم های مقدس قسم
که جز زخم، مرهم برای تو نیست
***قیصر امین پور***
تمام نامه ی عمرم سیاه گردیده
که شغل روز و شب من گناه گردیده
برای اینکه بیایم به توبه ای سویت
دو چشم ناز و قشنگت به راه گردیده
امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی
دو چشم تو، به گناهم گواه گردیده
هر آنچه خرج نمودی که بنده ات گردم
ز بی لیاقتیِ من تباه گردیده
بیا و مشکل من را تو با اجل حل کن
که این گدای حرم بی پناه گردیده
من از نگاه کبودی دلم پریشان است
عذاب من ز شرار نگاه گردیده
بیا به پای دل من بزن تو زنجیری
بگو که دست مرا عاقبت تو می گیری
***جواد حیدری***