ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :36
کل بازدید ها :6106496

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

این یا کریم مثل همه یا کریم ها
در فکر بام توست به رسم قدیم ها

"من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا"
زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها

باید نشست رو به ضریحت سلام داد
تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها

اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند
وقتی طرف حساب شود با کریم ها

این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت
با این حساب لطف شما از قدیم ها

این شهر با وجود شما قبله می شود
هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها

روزی سه بار می دهمت السلام و بعد
عاشق شدن به سبک همه یا کریم ها
***امیر حسین محمود پور***
  *با تشکر از وبلاگ حسینیه*


نویسنده سائل در دوشنبه 90/6/21 | نظر

ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو

خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین

آسمانی ترین مسافر  خاک
قدرو شان تو کی شود ادراک

ای ذراری حضرت زهرا
بنده با ارادت زهرا

افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنجبا

بسکه بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت

در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی

نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود

ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمه نور در نماز شبت

ای هدایت گر هدایت ها
راوی صادق روایت ها

بسکه در عشق مستدامی تو
دست بوس چهارامامی تو

تالبت عرضه ای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده

اعتقادت زبسکه بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست

بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولینا حقا

تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی

آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو

توصفابخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی

ملک ری از تو آبرو دارد
پای توهست خویش بگذارد

چه بگویم زقدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت

وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو

شاهزاده گدای خود دریاب
رهگذر خاک پای خود دریاب

پیرمرد عصا به دست حجاز
یک نظر سوی خاکیان انداز

قبله خاک ماشده حرمت
چشم امید ماست برکرمت

هردمی از زمانه دلگیرم
راه صحن تو پیش می گیرم

ای قرار دل هوائی من
مرهم زخم کربلایی من

ای به دلداگان تو نور عین
ای نگار همیشه شکل حسین

کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد

ای فرستاده رسول الله
جانب خون بهای ثارالله

تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم

باعلی عهد عشق بستی تو
سفره دار کمیل هستی

بشنو این درد دل زنوکر خود
نوکر بی قرار و مضطر خود

چه بگویم که قوم نامردان
ملک مارا فروختند چه گران

قلب ام الائمه آذردند
تا ابد آبروی مابردند

وای بر ما بر سرشک دوعین
قیمت خاک ماست خون حسین

آری این است با تو درد دلم
تا قیامت ز مادرت خجلم

تحفه ای میدهی که هدیه کنم
کمکم کی کنی که گریه کنم

حق بده گر ز غصه دلخونم
قدر یک عمر گریه مدیونم

گر که نقشم بر آب شد توببخش
گرکه شادی خراب شد تو ببخش

حرمت گرچه کربلا باشد
کربلا کرب والبلا باشد

کی در اینجا سری بریده شده
معجری از سری کشیده شده

کی در اینجا عطش جگر سوزاند
جگر یک پدر پسر سوزاند

باورم نیست شور و زمزمه را
کربلای بدون علقمه را

کربلا دیدنیست با یاسش
بادو گلدسته های عباسش

حاجتی دارو از تو شاه کریم
حضرت عشق واجب التعظیم

خواهش سائلت ادا فرما
خاک من خاک کربلا فرما
***قاسم نعمتی***
*با تشکر از وبلاگ زیتون*


نویسنده سائل در دوشنبه 90/6/21 | نظر

با دوستان فاطمه ، لطف عمیم داشت
با آنکه نام و شهرت « عبدالعظیم » داشت
هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت
با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت
عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت
یعنی که ره به چشمة فوز عظیم داشت
روحی درآستان ولایت مقیم داشت
دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت
راهی به آستان خدای رحیم داشت
با آنکه جان روشن و قلب سلیم داشت
با اهل بیت رابطه ای مستقیم داشت
چون درک کرده بود ، مقام کلیم داشت
از بوستان فاطمه ، عطر و شمیم داشت
خواندند اهل معرفت او را « نگین ری »
از شهر بند رنج و غم ، آزاد می شود
این یاس گلشن "حسن" ،این عاشق" حسین"
گلواژة حدیث از آ‌ن لعل جان فزا
از محضر سه حجّت معصوم فیض برد
مثل کبوتران حرمخانة « رضــا »
شاگرد پاکباختة مکتب « جــواد »
از پرتو هدایت « هــادی » اهل بیت
ایمان خویش را به امامش ارایه کرد
با خاندان وحی پُل ارتباط بود
طور تجلّی سه امام هُمام را
شب تا به صبح شعر « شفق » را مرور کرد
مرغ سحر که زمزمة « یا کریم » داشت
***محمدجواد غفورزاده(شفق)***
ای دامن مدینه ری ، کربلای تو
ای اهل فیض تشنه ی جام ولای تو
ریحانه امام حسن ، سیدالکریم
ای اوفتاده جود و کرامت به پای تو
مدح تو را امام زمان تو گفته است
من کیستم که مدح بگویم برای تو
نجل کریم آل محمّد(ص) تویی تویی
تنها نه اهل ری همه عالم گدای تو
ماه حسن ، که نور گرفتند اهلبیت
از آفتاب روی محمّد(ص) نمای تو
جسم مطّهر تو و آغوش خاک ری
بردار سر که در دل ما هست جای تو
آیات وحی در نفس روح پرورت
علم حدیث درسخن دلربای تو
بر اهل ری نه ، بر همه عالم وجود
واجب بود زیارت صحن و سرای تو
بر زائری درود که گردد به دور تو
بر شاعری سلام که گوید ثنای تو
بر اهل ری سلام که همسایه تواند
بر شهر ری درود که شد نینوای تو
در موج فتنه های اجانب خدا گواست
ایران نیازمند بود بر دعای تو
نبود عجب که هر شب و روز اولیای حق
آرند سجده بر حرم با صفای تو
بیمار نا امید ز درمان ، به صد امید
رو آورد به جانب دارالشّفای تو
بوی بقیع می وزد از خاک تربتت
ای نجل مجتبی که دو عالم فدای تو
پرواز می کند دل اهل ولا مدام
چون مرغ جان به جانب دارالولای تو
همچون کبوتران حریمت فرشتگان
گردند دور گنبد و گلدسته های تو
با مکتب ائمه اطهار آشناست
هر کس به هر طریق شود آشنای تو
تو سیدالکریمی و ما سائل درت
بسته به هم حوائج ما و عطای تو
دردا که از جنایت عباّسیان دون
هر صبح و شام خون جگر شد غذای تو
ترک مدینه گفتی و وارد به ری شدی
ری هم گریست بر تو و انزوای تو
گرد عزا نشست به رخسار اهل ری
در خاک تیره رفت چو قدّ رسای تو
شوّال شد محرّم و ری گشت کربلا
در روز رحلت تو و بزم عزای تو
پرواز کرد روح شریفت ز تن ولی
دیگر نشد بریده گلو از قفای تو
تشییع گشت پیکر پاکت به احترام
خورشید نی نگشت رخ دلربای تو
پیچیده شد درون کفن جسم اطهرت
دیگر نشد حصیر کفن از برای تو
بر خاک سر نهادی و دیگر کسی نزد
چوب جفا به لعل لب جانفزای تو
تا چشم ابر ، باران ریزد به پای گل
«میثم» هماره اشگ فشاند به پای تو
***استاد غلامرضا سازگار***
خاک ری نالید در پیش خدا
کای حکیم السّر ، ولی الاولیا
صاحب هستی امیر کائنات
سرّ وحدانیّت ذات و صفات
آفریدی نور و نار و آب و خاک
در دو عالم "لیس معبود سواک"
ای مسبّب از تو پیدا هر سبب
تو توانایی ، تو خلّاقی ، تو رب
انبیا را امر تو انگیخته
مهرشان با مهر تو آمیخته
بر گزیدی از میان آن همه
یک محمّد یک علی یک فاطمه
نسل شان شایسته و والا مقام
صاحب رایند و مولا و امام
از تبار آن نبی و آن ولی
خلق کردی یک حسین بن علی
پرده ای از عشق خود بالا زدی
مهر او را نقش بر دلها زدی
حرمت دلدادگی نام حسین
هفت دریا تشنه جام حسین
من چو او خاکم ولی در این جناس
کربلا را کی کنم با خود قیاس؟
کربلا نور است و من ظلمانی ام
او همه آیینه من حیرانی ام
آن زمین خاک شهیدان خداست
من ری ام آن جا دیار راز هاست
خجلتی اندوه حرمانم شود
قاتلش می خواست سلطانم شود
من شدم انگیزه تا دستی پلید
تیغ بر آیین? قرآن کشید
او به سودای حرام ملک ری
راه دنیا تا جهنم کرد طی
نحس بود این آرزو بر ابن سعد
مبتلای کفر قبل و ، ظلم بعد
شد چنین اسرار غیبی ملهمش
نکته ای گفت و زدود از دل غمش:
دل به غم مسپار ای خاک وسیع
نزد ما داری مقامی بس رفیع
ای زمین از ابر ، بارانت رسد
چون صدف درّی به دامانت رسد
از بهشت معرفت اینجا دری ست
از ولایت جلوه گاه دیگری ست
ای تو آرام دل لبریز بیم
مشهد نور خدا عبد العظیم
خاک ری ، چون عشق ایمن می شوی
از گل توحید گلشن می شوی
هر نگاهت عالم آرا می شود
هر دلی اینجا مصفّا می شود
از فرشته آید اینجا زمزمه
رحمت حق بر محّب فاطمه
از تبار مجتبی نسل کرام
بهره مند از صحبت چندین امام
در ولایت نقش بند معرفت
رفعت روح بلند معرفت
اهل بیت و محورش را می شناخت
او امام و رهبرش را می شناخت
نزد مولا در فروع و در اصول
دین خود را عرضه کرد و شد قبول
هجرت او را نشان بند گی است
آری آری در شهادت زندگی است
*****
شعر من ای آسمانی حال من
ای سکوت و شور و قیل و قال من
خسته منشین در حریم وصل یار
نشئه ای از جام مشتاقی بیار
گر سفر نزدیک آید یا که دور
می وزد عطر دل انگیز حضور
می رباید دل صفای این حریم
قدسیان را ذکر یارب العظیم
زائران اینجا حسینی مذهب اند
کربلا در کربلا تاب و تب اند
یک توسّل عشق در این بارگاه
می برد دل را به سوی قتله گاه
اشک اینجا گوهر و آیینه است
قیمتی گر هست این گنجینه هست
لطف خوبان کرامت دیدنی ست
این رواق با صفا بوسیدنی ست
اهل ری در خیمه حق ایمن اند
مومنان با دشمن دین دشمن اند
تا خراسان و قم و ری جان ماست
هفت وادی معرفت ایمان ماست
***جعفر رسول زاده (آشفته)***
برگرفته از سایت بی پلاک


نویسنده سائل در جمعه 89/7/2 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<