ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

حضرت ام کلثوم (س) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :44
بازدید دیروز :36
کل بازدید ها :6106530

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

بانو زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی

نازل شود به وحی خدا مدح وصف تو
با آن مقام پیش خدایی که داشتی

در آسمان حیدر و زهرا پریده ای
مهد کمال بود هوایی که داشتی

با حضرت عقیله شما مو نمی زدی
در خلق و و خو و مهر و صفایی که داشتی

دیدند اهل کوفه که حیدر ظهور  کرد
با خطبه ها و صوت رسایی که داشتی

دیدی مصیبتی که دگر کس نمی رسد
به ابتدای صبر و رضایی که داشتی

عباس تا که دید نداری تو هدیه ای
سهم تو شد به کوی منایی که داشتی

قربانی تو نزد خدایت قبول شد
یک عمر ماند رنگ حنایی که داشتی

ام البنین به شهر مدینه که روضه داشت
گل می نمود شور بکایی که داشتی

با زینب و رباب فقط ناله می زدی
با خاطرات کرب و بلایی که داشتی

تقسیم شد میان اسیران اهل بیت
در شهر شام آب و غذایی که داشتی

حتی زن یزید لعین گریه اش گرفت
با دیدن خرابه و جایی که داشتی

عباس بود روی نی و بست چشم خود
وقتی که دید تاول پایی که داشتی

در خیمه های سوخته ی بی حسین چه شد ؟
بعد از غروب و شام عزایی که داشتی

شکر خدا نبود ببیند برادرت
بردند گوشوار طلایی که داشتی

یاد صدای فاطمه افتاد پشت در
زینب شنید سوز صدایی که داشتی

شکر خدا نبود حسین تو بشنود
در زیر تازیانه نوایی که داشتی
***رضا رسول زاده***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/2/31 | نظر

نام بلند خویش به دنیا گذاشتی
با داغ خود غمی روی دلها گذاشتی

بعد از حسین(ع) قلب پریشان خویش را
در کربلای خون خدا جا گذاشتی

پشت سر امام زمان غریب خود
تصویر عشق را به تماشا گذاشتی

حیران و مات صبر و رضای تو روزگار
وقتی به روی غصه و غم پاگذاشتی

کوفه اسیر نطق علی گونه ی تو شد
داغی بزرگ بر دل اعدا گذاشتی

با خطبه ای که خواندی و کردی عزا به پا
پا جای حضرت زهرا(س) گذاشتی

زینب(س) قرار بود کند شام را خراب
حرمت به نام زینب کبری(س) گذاشتی

بازار شهر کوفه کجا و شما کجا
باور نمیکنم قدم آنجا گذاشتی

ای همدم رباب(س) تو با اشک وناله ات
مرهم به قلب مادر تنها گذاشتی

گفتی به راس بر روی نیزه برادرم
از چه رقیه را تک وتنها گذاشتی

تو داغدار بی کفن کربلا شدی
گریان و بی قرار شه سر جدا شدی
***محمدجواد غفاریان***


نویسنده سائل در شنبه 91/2/30 | نظر

ای مقـــامت فـراتـر از مریــــم
ای شکوهـت رسـاتـر از حــــوا

ام کلثــوم ! خواهــر زینب
عصمت الله دوم زهــــرا 
*
پیش پایـت تــــمام حـــور و ملـــک
در رکـــــوع و سجـــــود افتـــــاده

نســل برتـر ز خانــــواده نـــــور..!
دخت مـولا و فاطمـه  زاده
*
ای حجابت فرشته را چادر
حوریان در طواف معجر تو

آن قدر ناز داری ای بانو..!
بال جبریل فرش معبـر تو
*
از نفسهایت ای نسیم بهشت..!
بــوی عطــر و گــلاب می آیــــد

التمــاس دعـای نیمــه شبـــان
سوی تو مستجـــــاب می آیــد
*
تو کجـــــا و تبـــــار ناپـاکان....!؟
تـو ملیکـه ز عالــم ملکـــــــوت!

تـو بهشتـی چـه نسبتی داری
به کویــر و به دوزخ و برهــوت؟ 
*
قرص خورشید و زمهیر سیاه...!؟
جمع ایمان و کفـر ممکن نیست

هرکـــه ایــن قصـه را کنـد بــاور
به خدا شیعه نیست مؤمن نیست
*
انتــهـای عــروج جبـرائـــیل
اولیــن پــله مقــــام شمــا

کربـلا زنـده مانـده امــا، بـا
خطبه زینب و کلام شمـا
*
مثل زینب غروب عاشورا
داغـــــدار بـــــرادرت بـــودی

آمــــدی در حوالـــی گـــودال
و کمک حـــال مـــادرت بودی
*
دست سنگین عصر عاشورا
روی مـــاه تو را کبـود، نمود

آن طرف زینبی که بود سپـر
این طرف تو میان آتش و دود
*
مثل زینب  میان بزم شراب
تکیـــه گــاه یتیــم اربـابــــــی

کربلا؛ کوفه؛ شام؛ کرب و بلا
تا مـدینـه چـو مـاه، می تابی
*
زینـب  و تـــــو؛ مکمــــل عشـقـیـــد
تو درخشــنده؛ زینب  المــاس است

ادبـــت در مـقــابــــــل خـــواهــر
در مثل، چون حسیـن و عباس  است
***یاسر حوتی***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/2/24 | نظر

در علم و فضیلت و ادب دریایی
در عصمت و صبر و حلم بی همتایی

سجاده‌ی تو شمیم کوثر دارد
تو آینه‌ی ‌حقیقی زهرایی
*
ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری

در حجب و حیا آینه‌ی فاطمه ای
در وقت خطابه شور حیدر داری
*
ای پشت و پناه قافله، چون زینب
همراز نماز نافله، چون زینب

در شام نیفتاده ای از پا، بانو
یک لحظه در این مقابله چون زینب
*
هر چند که بی صبر و قراری بانو
هر چند غریب و داغداری بانو

در کوفه‌ی بی کسی و شام غربت
چون کوه وقار استواری بانو
*
در روز دهم چو شمع افروخته ای
در آتش بی کسی و غم سوخته ای

تا سرحد جان حمایت از مولا را
از مادر خود فاطمه آموخته ای
*
از دیده اگرچه خون دل افشاندی
آن روز تمام کوفه را لرزاندی

ای دخت علی، هیمنه‌ی کوفی ها
می ریخت به هر خطابه که می خواندی
*
آن روز رسیده بود جانت بر لب
می سوخت تمام پیکر تو در تب

پروانه صفت گرم طواف عشقی
ذکر لب خسته‌ی تو: زینب زینب
*
آن ماتم بی کرانه را معنا کن
آن غربت جاودانه را معنا کن

یک بار برای زائرانت بانو
تو ضربه‌ی تازیانه را معنا کن
*
شش ماه شبیه روضه خوان می خواندی
از غربت و داغ بی کران می خواندی

از نیزه و قتلگاه و خون می گفتی
از طشت طلا و خیزران می گفتی
***یوسف رحیمی***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/2/24 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<