ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار فاطمیه - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :92
بازدید دیروز :229
کل بازدید ها :6142056

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریه ی چشم انتظارها

از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها

یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها

از درد بی حساب فقط داد میزنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها

ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها

باید برای دیدن تو "مهزیار" شد
یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها

دیگر برای تو صدقه رد نمیکنم
بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها

یکبار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاد بارها

شب ها بدون آمدنت صبح می شوند
برگرد ای توسل شب زنده دارها

این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
یا ایها العزیز تمام ندارها
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در پنج شنبه 91/1/31 | نظر

دنیاست چو قطره ایّ و ، دریا زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا ، زهرا

قدرش بود امروز نهان چون دیروز
هنگامه کند و لیک فردا ، زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود
عالم چو الفبا شد و معنا ، زهرا

احمد که خدا گفت به مدحش : لولاک
کی می شدی آفریده ، لولا ، زهرا

طاها و علی دو بیکران دریایند
وآن برزخ ما بین دو دریا زهرا

او سرّ خدا و لیلة القدر نبی است
خیر دو سرا ، درخت طوبی ، زهرا

بر تخت جلال ، از همه والاتر
بر مسند افتخار ، یکتا ، زهرا

در آل کسا محور شخصیّتهاست
مابین اَب و بَعل و بنیها ، زهرا

سر سلسله ی نسل پیمبر کوثر
سرچشمه ی نور چشم طاها ، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او
فرمود نبی : اُمّ ابیها ، زهرا

آن پایه که دیروز پیمبر بنهاد
امروز نگهداشته بر پا ، زهرا

از احمد و مرتضی چه باقی ماند
از مجمعشان شود چو منها ، زهرا

حرمت بنگر که در صفوف محشر
یک زن نبود سواره الا زهرا

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا
کافی است برای شیعه ، تنها ، زهرا

حیف است ( حسانا ) که در آتش سوزد
آن شیعه که ورد اوست : زهرا ، زهرا
***استاد حاج حبیب الله چایچیان(حسان)***


نویسنده سائل در دوشنبه 91/1/28 | نظر

طلیعه ی فاطمیه
تسلیت یابن الحسن گشته عزای مادرت
آسمان دارالعزاست

بر مزار مخفی او خاک ریزی بر سرت
آسمان دارالعزاست
***
فراق پیامبر (ص)
ای پدر جان رفتی ومحزون تو زهرا شده
حیدرم تنها شده

بعد تو پای غریبه در سرایم واشده
حیدرم تنها شده
***
دیوار و در
پهلویم بشکسته دیگر در پس این در شده
فضه بر دادم برس

با علی چیزی نگو که غنچه ام پرپر شده
فضه بر دادم برس
***
آتش گرفتن در خانه
بین آتش درب خانه بر سرم آوار شد
دیده هایم تار شد

سینه ی من داغ از گلبوسه ی مسمار شد
دیده هایم تار شد
***
کوچه ی بنی هاشم
ضربه ای از ثانی و یک ضربه از دیوار خورد
مادرم ای مادرم

خواست برخیزد زجا سیلی دیگر بار خورد
مادرم ای مادرم
***
بلال
با اذانت شهر یثرب بیقراری می کند
ای اذان گوی نبی

فاطمه یاد پدر افتاده زاری می کند
ای اذان گوی نبی
***
بیت الاحزان
بعد از این قبر عمویم بیت الاحزان من است
عرش گریان من است

میزبان ناله های قلب سوزان من است
عرش گریان من است
***
بستر بیمادری
بس که لاله می چکد از جای جای پیکرت
شد گلستان بسترت

باغبان گشته این ایام کار همسرت
شد گلستان بسترت
***
وداع
می شود خاموش از امشب ناله های یاربم
جانم آمد بر لبم

یا علی جان تو و جان حسین و زینبم
جانم آمد بر لبم
***
شهادت
ای مسیحای علی بار دگر اعجاز کن
دیده بر من باز کن

ای پرستویم بمان یا با علی پرواز کن
دیده بر من باز کن

***
شام غریبان
باغبان تنها شده گلخانه ی او سوخته
قلب او افروخته

دیده بر تکه لباس بر روی در دوخته
قلب او افروخته
***
غسل
می دهم با فضه امشب شستشویت فاطمه
وای از پهلوی تو

بازویت دارد ورم، سرخ است رویت فاطمه
وای از پهلوی تو
***
تشییع
من امیرالمومنینم پهلوان خیبرم
خورده سیلی همسرم

جسم بی جان گلم را روی دوشم می برم
خورده سیلی همسرم
***
تدفین
خاک می ریزم به روی جسم چون نیلوفرت
ای فدایت حیدرت

لرزه افتاده به زانویم کنار پیکرت
ای فدایت حیدرت
***
بعد از شهادت
رفتی و تاریک شد بعد از تو این کاشانه ام
ای صفای خانه ام

چادرت بر سر نماید دختر دردانه ام
ای صفای خانه ام
***رضا رسول زاده***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/1/27 | نظر

بار الها چه کنم گوهرم از دستم رفت
همدم و مونس و غم پرورم از دستم رفت

ماه من در شب تاریک نهان شد در خاک
آخر آن مرغ شکسته پرم از دستم رفت

ناگزیرم دگر از شهر مدینه بروم
چه کنم گر نروم همسرم از دستم رفت

فاتح خیبرم و خانه نشینم کردند
کشته شد فاطمه و یاورم از دستم رفت

درگهم مقتل محبوب جوانمرگ من است
هیجده ساله حمایتگرم از دستم رفت

غسل میدادم و  دیدم بدنش مجروح است
وا مصیبت گل نیلوفرم از دستم رفت

فاطمه یک تنه بر من عوض لشگر بود
موج زد فوج بلا ، لشگرم از دستم رفت

صِهر پیغمبرم و خسته ز جور امّت*  *(صِهر:داماد)
ساقی کوثرم و کوثرم از دستم رفت

دگر از ناله اش اهل وطن آسوده شدند
راحتی بخش دل مضطرم از دستم رفت

آبِ رفته که شنیدست به جو برگردد
عاقبت نور دو چشم ترم از دستم رفت

کاش میبود خدیجه سر قبرش میگفت
وای بر حال علی دخترم از دستم رفت

نفسی میکشم و همنفسی میجویم
درد دل با که کنم دلبرم از دستم رفت

ترسم از آن که بُوَد زندگیم طولانی
سیرم از جان که ز جان بهترم از دستم رفت

گردد از ناله ی زینب جگرم خون شبها
گوید ای وای خدا مادرم از دستم رفت
***استاد ولی الله کلامی زنجانی***

* سپاس از وبلاگ "من غلام قمرم" *


نویسنده سائل در یکشنبه 91/1/27 | نظر

من هستم و خیالم و حال و هوای تو
صبح نخفتن از غم تلخ عزای تو

از دیشبی که خاک تو را ریختم به سر
گریان نشسته ام به سر خاک پای تو

خوابم نمی برد به خدا، گریه کن برام
ای لای لای هر شب من های های تو

یادش بخیر بسترت آن گوشه ی اتاق
حالا میان خانه چه خالیست جای تو

ققنوس پر کشیده ی بی بازگشت من
رفتی و سوخت لانه ام از ماجرای تو

دیروز در مشایعت آخرین نگاه
گفتم به حکم عشق بمیرم برای تو

اما بنفشه زار علی با همه وجود
ماندم به پای بی کسی بچه های تو
***مصطفی متولی***


نویسنده سائل در جمعه 91/1/18 | نظر

امروز که جز عشق تو پندار ندارم
جز جان به قدوم تو سزاوار ندارم

اى دلبر من غیر تو دلدار ندارم
با غیر تو اى شیر خدا کار ندارم

من فاطمه‏ ام واهمه از نار ندارم

امروز به سر چون که تو دستار ندارى
با حکم نبى فرصت گفتار ندارى

لیکن تو مپندار که یک یار ندارى
یا اینکه غریب استى و دلدار نداری

من فاطمه‏ ام مانع گفتار ندارم

فریاد که بردند ز من بوالحسنم را
گم کرده‏ام امروز خدایا وطنم را

پامال نمودند الهى چمنم را
وا مى‏کنم امروز به نفرین دهنم را

در راه تو از نعره زدن عار ندارم

خون در دلم از داغ تو اندوخته بهتر
در محفل من شمع تو افروخته بهتر

آن سینه که شد محرم تو دوخته بهتر
مویى که به کارم نخورد سوخته بهتر

من حوصله ی این همه آزار ندارم


چون پاى تو آید به میان مادّه ی شیرم
گردست دهد در وسط کوچه بمیرم

عالم همه فهمید به عشق تو اسیرم
با نام تو در نار بگویم که مجیرم

من خود شررم واهمه از نار ندارم

جان مى‏دهم امروز که دلدار بماند
بر صفحه جان نقش تو اى یار بماند

زهراى تو بین در و دیوار بماند
قدرى ز لباسم نوک مسمار بماند

من وحشتى از لطمه ی مسمار ندارم

تبدار شده در تب و تاب تو تن من
بیمار شده از غم عشقت بدن من

بشنو تو در این لحظه على جان سخن من
اینگونه مبین سرخ شده پیرهن من

و اللَّه که من جامه ی گل‏دار ندارم


اکنون که عدو دست یداللهى توبست
اینگونه مپندار که زهراى تو بنشست

بر معجر خود گر بنهد فاطمه‏ات دست
از جاى درآرد به خدا هر چه ستون است

صد حیف که من رخصت پیکار ندارم


رفتند بنى هاشم و درد است به سینه
تکذیب شده فاطمه از فرقه ی کینه

حیدر شده محزون چو من زار و حزینه
امّید مدد در همه ی شهر مدینه

جز حمزه و جز جعفر طیار ندارم
***محمد سهرابی***


نویسنده سائل در شنبه 91/1/12 | نظر

مرو که کوچه برای پرت خطر دارد
مرو که رد شدن امروز دردسر دارد

مگر نگفت خداوند خلقتت حتی...
...برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟

گمان نمی کنم این مرد بی حیا اینجا
بدون حادثه دست از سر تو بردارد

ز روی پوشیه زد،تازه این چنین شده ای
که چشمهات فقط دید مختصر دارد

نوشته اند که پیشانی ات به جایی خورد
خلاصه ضربه ی بد اینجنین اثر دارد

بزرگ بانوی این شهر باورت می شد؟
ز خاک کوچه حسن گوشواره بردارد؟
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در یکشنبه 90/2/4 | نظر

یک گل نصیبم از دو لب غنچه‌فام کن
یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن

ای حسن مطلع غزل زندگانی‌ام
شعر مرا «تمام» به حسن ختام کن

ای آفتاب خانه‌ی حیدر! مکن غروب
این سایه را تو بر سر من مستدام کن

پیوسته نبض من به دو پلک تو بسته است
بر من، تمام من! نگهی را تمام کن

تا آیدم صدای خدای علی به گوش،
یک بار با صدای گرفته صدام کن

از سرو قدشکسته نخواهد کسی قیام
ای قامتت قیامت من! کم قیام کن

 درهای خلد بر رخ من باز می‌کنی
از مهر همره دو لبت یک کلام کن

با یک نگاه عاطفه عمر دوباره باش
ای مهر پرفروغ! طلوعی به شام کن

این کعبه بازویش حجرالأسود علی‌ست
زینب! بیا و با حجرم استلام کن
***استاد حاج علی انسانی***


نویسنده سائل در دوشنبه 89/12/9 | نظر

زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش

او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش

شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
مردی پیمبر است که زهراست دخترش

مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش

یک نیمه اش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش

دست توسل همه انبیاء بود
بر رشته های چادری فردای محشرش
....
ما بچه های فاطمه ممنون فضه ایم
از اینکه وا نشد، پس در پای دخترش

مسمار در اگر چه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/11/27 | نظر

شب تاریک کنار تو به سر می آید
نام زهرا به تو بانو چقدر می آید

آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده است
خارهم پیش شما گل به نظر می آید

و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست
از کنیزان تو هم معجزه بر می آید

به کسی دم نزد اما پدرت میدانست
وحی از گوشه ی چشمان تو در می آید

پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلیدبه سر می آید

مانده ام تو اگر از عرش بیایی پایین
چه بلایی به سر اهل هنر می آید

مانده ام لحظه ی پیچیدن عطر تو به شهر
ملک الموت پی چند نفر می آید

*** کاظم بهمنی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/11/27 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<