ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار سینه زنی فاطمیه - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :164
بازدید دیروز :373
کل بازدید ها :6113400

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

مرو که کوچه برای پرت خطر دارد
مرو که رد شدن امروز دردسر دارد

مگر نگفت خداوند خلقتت حتی...
...برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟

گمان نمی کنم این مرد بی حیا اینجا
بدون حادثه دست از سر تو بردارد

ز روی پوشیه زد،تازه این چنین شده ای
که چشمهات فقط دید مختصر دارد

نوشته اند که پیشانی ات به جایی خورد
خلاصه ضربه ی بد اینجنین اثر دارد

بزرگ بانوی این شهر باورت می شد؟
ز خاک کوچه حسن گوشواره بردارد؟
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در یکشنبه 90/2/4 | نظر

ازخانه چارچوب درت راشکسته اند
باب الحوائج پدرت را شکسته اند

عمداً مقابل پسر ارشدت زدند
یعنی غرور گل پسرت راشکسته اند


بازو  و سینه ـ کتف و سرت دردمی کند
هرجا که بوسه زد پدرت ، را شکسته اند

ای مرغ عشق خانه حیدرکمی بــپـر
باورنمی کنم که پرت را شکسته اند

ازطرز راه رفتن وقد هلالی ات
احساس میکنم کمرت را شکسته اند

ابری ضخیم سرزد و ماهت خسوف شد
بی شک فروغ چشم ترت را شکسته اند

دندانه های شانه  پرازخون تازه شد
اصلاً بعیدنیست  ، سرت راشکسته اند

بابستری کبود وپرازلاله های سرخ
آئینه های دور وبرت را شکسته اند

زان آتشی که بر شجرطیبــه زدند
ثلثی زشاخ و برگ وبرت را شکسته اند
***یاسر حوتی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 90/1/24 | نظر

دست خدا در خلقت زهرا چه ها کرد
سر تا به پا اعجاز را بر او عطا کرد

تا اینکه گنج مخفی اش پنهان نماند
طرح جدیدی از خداوندی به پا کرد

نوری سرشت و مدتی بعد از سرشتن
او را به نام حضرت زهرا صدا کرد

وقتی برای بار اول، فاطمه گفت
آنجا حساب "فاطمیون" را جدا کرد

او جای خود دارد کنیز خانه ی او
با یک نگاهی خاک را مثل طلا کرد

حوریه بود و دستهایش پینه می بست
از بس که در این خانه گندم آسیا کرد

نان شبش در دست مسکین مدینه...
... می رفت یعنی روزه را با آب وا کرد

امشب دخیل چادری پر وصله هستم
آن چادری که بی خدا را با خدا کرد

. . .
این هم یکی از معجزات درب خانه است
در سینه چندین استخوان را جابه جا کرد
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در چهارشنبه 90/1/10 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<