مرو که کوچه برای پرت خطر دارد
مرو که رد شدن امروز دردسر دارد
مگر نگفت خداوند خلقتت حتی...
...برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟
گمان نمی کنم این مرد بی حیا اینجا
بدون حادثه دست از سر تو بردارد
ز روی پوشیه زد،تازه این چنین شده ای
که چشمهات فقط دید مختصر دارد
نوشته اند که پیشانی ات به جایی خورد
خلاصه ضربه ی بد اینجنین اثر دارد
بزرگ بانوی این شهر باورت می شد؟
ز خاک کوچه حسن گوشواره بردارد؟
***علی اکبر لطیفیان***
ازخانه چارچوب درت راشکسته اند
باب الحوائج پدرت را شکسته اند
عمداً مقابل پسر ارشدت زدند
یعنی غرور گل پسرت راشکسته اند
بازو و سینه ـ کتف و سرت دردمی کند
هرجا که بوسه زد پدرت ، را شکسته اند
ای مرغ عشق خانه حیدرکمی بــپـر
باورنمی کنم که پرت را شکسته اند
ازطرز راه رفتن وقد هلالی ات
احساس میکنم کمرت را شکسته اند
ابری ضخیم سرزد و ماهت خسوف شد
بی شک فروغ چشم ترت را شکسته اند
دندانه های شانه پرازخون تازه شد
اصلاً بعیدنیست ، سرت راشکسته اند
بابستری کبود وپرازلاله های سرخ
آئینه های دور وبرت را شکسته اند
زان آتشی که بر شجرطیبــه زدند
ثلثی زشاخ و برگ وبرت را شکسته اند
***یاسر حوتی***
دست خدا در خلقت زهرا چه ها کرد
سر تا به پا اعجاز را بر او عطا کرد
تا اینکه گنج مخفی اش پنهان نماند
طرح جدیدی از خداوندی به پا کرد
نوری سرشت و مدتی بعد از سرشتن
او را به نام حضرت زهرا صدا کرد
وقتی برای بار اول، فاطمه گفت
آنجا حساب "فاطمیون" را جدا کرد
او جای خود دارد کنیز خانه ی او
با یک نگاهی خاک را مثل طلا کرد
حوریه بود و دستهایش پینه می بست
از بس که در این خانه گندم آسیا کرد
نان شبش در دست مسکین مدینه...
... می رفت یعنی روزه را با آب وا کرد
امشب دخیل چادری پر وصله هستم
آن چادری که بی خدا را با خدا کرد
. . .
این هم یکی از معجزات درب خانه است
در سینه چندین استخوان را جابه جا کرد
***علی اکبر لطیفیان***