ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار فاطمیه 90 - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :21
بازدید دیروز :398
کل بازدید ها :6112566

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد

هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در پنج شنبه 90/2/1 | نظر

دست خدا در خلقت زهرا چه ها کرد
سر تا به پا اعجاز را بر او عطا کرد

تا اینکه گنج مخفی اش پنهان نماند
طرح جدیدی از خداوندی به پا کرد

نوری سرشت و مدتی بعد از سرشتن
او را به نام حضرت زهرا صدا کرد

وقتی برای بار اول، فاطمه گفت
آنجا حساب "فاطمیون" را جدا کرد

او جای خود دارد کنیز خانه ی او
با یک نگاهی خاک را مثل طلا کرد

حوریه بود و دستهایش پینه می بست
از بس که در این خانه گندم آسیا کرد

نان شبش در دست مسکین مدینه...
... می رفت یعنی روزه را با آب وا کرد

امشب دخیل چادری پر وصله هستم
آن چادری که بی خدا را با خدا کرد

. . .
این هم یکی از معجزات درب خانه است
در سینه چندین استخوان را جابه جا کرد
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در چهارشنبه 90/1/10 | نظر

چند روزی است سرم روی تنم می افتد
دست من نیست که گاهی بدنم می افتد

گاهی اوقات که راه نفسم می گیرد
چند تا لکه روی پیرهنم می افتد

باید این دست مرا خادمه بالا ببرد
من که بالا ببرم مطمئنم می افتد

دست من سر زده کافیست تکانش بدهم
مثل یک شاخه کنار بدنم می افتد

دست من نیست اگر دست به دیوار شدم
من اگر تکیه به زینب بزنم می افتد

سر این سفره محال است خجالت نکشم
تا که چشمم به دو چشم حسنم می افتد

هر که امروز ببیند گره مویم را
یاد دیروز من و سوختنم می افتد
....
چند روزی ست که من در دل خود غم دارم
دو پسر دارم و اما کفنی کم دارم
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/12/26 | نظر

دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود

شعله می پیچید بر گرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار

یک طرف گلبرگ اما بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در

میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود

قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد

شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد

گفت با در رحم کن سویش مرو
غنچه دارد، سوی پهلویش مرو

حمله طوفان سوی دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد

روز، رنگ تیره ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت

پای لیلی چشم مجنون می گریست
میخ بر سر می زد و خون می گریست

جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود
***حسن لطفی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/11/20 | نظر

 

آتشی در جگر خود یله دارم فضّه !
باز از شهر مدینه گله دارم فضّه !

یاس در آتش و آن یار تحمل کرده است
داغِ عشق است که بر پیرهنم گل کرده است


خصم می خواست که در کوی علی ننشینم
پهلو آزرد که پهلوی علی ننشینم


با همین زخم جگرسوز برون خواهم زد
معرکه غرق جنون است ، به خون خواهم زد

آه ، برخیز کنون رزم به پا باید کرد
بنداز دست علی ، فضّه ! وا باید کرد


گرچه سرگرم جنون است سراپا دشمن
صادقانه سخنی هست مرا با دشمن

دست از پشت ببندید شب و شیطان را
شاد سازید دلِ هند و ابوسفیان را


جگر حمزه از این قوم شکافی خورده است
پس عجب نیست که بازوم غلافی خورده است


شادمانید از این کرده ی خود ، می دانم
آخر این بود تلافیِ اُحد ، می دانم


عبد اسلام همان است که سلمان باشد
نه که در پشت درِ مکه مسلمان باشد


چند بر این پل فرسوده قدم بگذارید ؟
یا در این راهِ نفرموده قدم بگذارید ؟


پَرِ جبریل امین شعله سرکش دارد
بوسه گاهِ نبی اکنون گُلِ آتش دارد


سپرِ ناله به همراه دلم دارم من
ذوالفقاری به کف از آهِ دلم دارم من


جان متاعی است به بازار حق ارزان بدهم
بگذارید که در راهِ علی جان بدهم


بشکنید آهِ مرا دست ، علی را مبرید
ای ز عصیان همه سرمست ، علی را مبرید

تا کنون آینه ی صبر پیمبر باشم

وای اگر رو به سوی قبر پیمبر باشم !

وای اگر صفحه ی پیشانی ، پرچین بکنم
ایها الناس بترسید که نفرین بکنم !

این سپاسی است که از دستِ دعا باید کرد
قُنفُذ این ناله ی زهراست، حیا باید کرد
*** حجت الاسلام و المسلمین جواد محمد زمانی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/11/20 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<