ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

حبیب - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :493
بازدید دیروز :121
کل بازدید ها :6143768

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

شب شد و در محیط تاریکی
با زبان دعا سخن گفتم

سر به زیر و شکسته و تنها
پیش چشم خدا سخن گفتم
*
از خجالت دو گونه ام سرخ و
اشک حسرت ز دیده می بارم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

اگر نگاه کنی پیش پای چشمانت
یتیم پر شده در کوفه های چشمانت

مگر چه دیده ای از شهر کوفه ی من که
گرفته باز دوباره هوای چشمانت

به غیر اشک خجالت نداشتم آقا!
نداشتم که ببارم برای چشمانت
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود

کعبه می رفت در دل محراب
لحظه ی گریه ی اذان شده بود

کوفه لبریز از مصیبت بود
 باد در کوچه نوحه خوان شده بود
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند

از هر دو تا نگار یکی ناز می کند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند

نانی که می پزند به همسایه میرسد
این خانواده با خوشی دیگران خوشند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

بچه گی کرده ام، پشیمانم
من ندانسته شیطنت کردم

بغلم کن دوباره مثل قدیم
رو نگردان ز من، غلط کردم
**
ساده گی کار دست من داده
همنشین ِ بد از تو، دورم کرد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

گویا که خاک مرده به کوفه نشسته است حیدر دلیل زندگی و جان کوفه بود
ازسجده سربلند نمود و سرش شکست این مزد سرزدن به به یتیمان کوفه بود

امشب برای شیرخدا شام آرزوست پایان تلخ دوره ی چشم انتظاری است
امّا برای زینب محزون ادامه ی دوران تیره ی غم واندوه وزاری است

سرخی خون زریش سفیدش نمی رود زینب به اشک ، خون زلبش پاک میکند
مانند دفن فاطمه درغربتی عجیب فردا حسن جنازه ی او خاک می کند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد
بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد

بیت هایم همه قرآنْ روی سر آوردند
چارده مرتبه... آن گاه دلم مَحرم شد

ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می خواست لبم، گنبد خضرا خم شد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

منو مشغول خودت کن بزار درگیر تو باشم
واسه منهم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم

تا زیر چشمات بمونم زیر تدبیر تو باشم
دیونم کن دیونم کن که به زنجیر تو باشم

ای خدایا شب قدره من پیشت قدری ندارم
اومدم تا سر به روی دامن عفوت بزارم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

در شب بهت چشم عرش خدا
پدری مهمان دختر بود

مثل هر شب دوباره نان و نمک
وقت افطار سهم حیدر بود

در گلویی که استخوان مانده
 بغض دلتنگیش ترک برداشت

با تماشای اشک و آه پدر
چقدر اضطراب دختر داشت
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر

رمضان بود و شب نوزدهم
ام کلثوم کنار پدرش

سفره گسترده به افطار على
شیر و نان و نمک آورد برش

میهمان، مظهر عدل و تقوى
میزبان، دختر نیکو سیرش
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/5/5 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<