درظهر غدیر تا که موسای نبی
بوسه به رخ منور هارون زد
چشمان حسودان و بخیلان عرب
از شدت غم ، از حدقه بیرون زد
**
از مشرق دستهای پر مهر نبی
خورشید ولایت و امامت تابید
ادامه مطلب...
ظهر زیبای وقوفه یه وقوف آفتابی
یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی
عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه
تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه
ظهر زیبای وقوفه کاش منم وقف شما شم
تا یه صبح عید قربون نذر آقای منا شم
ادامه مطلب...
دلم شور می زد که از دور دیدم
دو پیغام سرخ از بیابان رسیدند
سوارانی از کوفه و غصه هایش
که پیغمبر روض? یک شهیدند
رسیدند و از ماجرای تو گفتند
از این که نرفتند از کوفه بیرون
ادامه مطلب...
برگرد آقا کوفه جای آمدن نیست
مخروبه های شهر جای یاسمن نیست
اینجا زمانی عطر و بویی از علی داشت
جان خودم یک ذره بوی بوالحسن نیست
این ها تماما نامه هاشان کذب محض است
دیدم که اینجا یک نفر هم پشت من نیست
ادامه مطلب...
می گریزد از کوفه هرکسی که پا دارد
دست اگر دهد بالی، این محیط جا دارد
شهر را فرو بگذار با تمام دیبایش
رو به بادیه کانجا فرش بوریا دارد
آب کوفه را خوردم شور بود چون چشمش
هر عزیز در کوفه چشم زخم ها دارد
ادامه مطلب...
بالا گرفت بر من دلخون چو کارها
صیّاد من شدند تمام شکارها
بی مایگان به دایه انیسند تا به تیغ
زنگار بسته آینه ی کارزارها
بی مُهر و موم نامه به هم قرض می دهند
نان قرض می دهند به هم خانه دارها
ادامه مطلب...
چشمم برای آمدنت اشک پرور است
از چشمهای منتظرم کوچه ها تر است
پیک توام که در قفس تنگ آمده است
نامه بری که زخمی و بی بال و بی پر است
پرواز را ز خاطر من برده این دیار
این سرنوشت بی کسی این کبوتر است
ادامه مطلب...
در سلام نماز مغرب بود
مسجد از ازدحام خالی شد
واژه های کلام مردم شهر
از علیک السلام، خالی شد
ادامه مطلب...
شانه های زخمی اش را هیچ کس باور نداشت
بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت
در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی
عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت
بام های خانه های مردم بیعت فروش
وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت
ادامه مطلب...
ای بیابـان منـا، یوسف زهرا کجاست؟
سیّد و مولای ما، یوسف زهرا کجاست؟
بوی مهدی میرسد از بیابان منا
در کجا دارد مکان آن ولیّ کبریا؟
کاش میدیدم رخش مینمودم جان فدا
ملجأ و مولای ما، یوسف زهرا کجاست؟
ادامه مطلب...