ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

حبیب - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :695
بازدید دیروز :203
کل بازدید ها :6142862

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

اگر بریده بریده به لب سخن دارم
هزار لطمه ی ناگفته در دهن دارم

قسم به موی سپیدم سیاه شد روزم
چقدر حرف در این واژه "نزن" دارم

چهار ناخن سالم، سه تار موی بلند
دوتکه معجر و یک پاره پیرهن دارم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در سه شنبه 92/8/14 | نظر

شنیدم از زبان نیزه ها قصد سفر داری
بگو در این سفر اصلا مرا مد نظر داری

تو تنهایی و من تنهاترم از تو در این دنیا
خدا را شکر مثل من در اینجا یک نفر داری

به لطف بوسه ات از روی نیزه مطمئن هستم
هوایم را از آن بالا پدرجان بیشتر داری
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند
دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند

مقام زینب کبری ببین که این دو پسر
فقط به خاطر مادر امامزاده شدند

تمام آبروی باغبان همین دو گلند
که در حفاظت از باغ استفاده شدند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

  سوختیم از هق هقت از گریه هایت سوختیم
دور از دیدار امّا در هوایت سوختیم

باز با چشمانِ خود گشتیم دنبالِ شما
باز گم کردیم عطرِ ردِّ پایت سوختیم

ابنِ طاووس از مناجاتِ تو در سرداب گفت
رو زدن هایت شنیدیم از دعایت سوختیم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 درونِ طالعِ امسالِ ما خدا بنویس
هر آنچه خیر که باشد برای ما بنویس

ببین گناه دلم را ز پا در آورده
برایِ این دلِ درمانده ام شِفا بنویس

درونِ دفترِ خود از میانِ منصب ها
همیشه روبرویِ اسمِ من، گدا بنویس
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد
کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد

دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده
اولین شعله که آید سپرش می سوزد

سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد
تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 دریا به موج زلف کمندش اسیر بود
آب شریعه تشنه ی کام امیر بود

مشکی به عمق دید حرم روی دوش داشت
حتّی فرات پیش نگاهش حقیر بود

یک آبگیر غلغله از روبهان پست
پیش یلی که اصل و تبارش ز شیر بود
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 نوجوان قبیل? خورشید
عالم دَهر مکتب توحید

آمده نیز? جمل در دست
سیزده شیشه عسل در دست

نام او چیست در عشیر? عشق؟
قاسم بن الحسن،نبیر? عشق
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 لاله در باغ خزان، برگ و برش کم می شد
شمع ویرانه فروغ سحرش کم می شد

پلک بی حوصله اش خواست بخوابد، ای کاش
اندکی هلهله ی دور و برش کم می شد

زخم پاهای ورم کرده اگر خوب نشد
لااقل کاش کمی درد سرش کم می شد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 رفیق نیمه راه من رسیدی
تمام تکیه گاه من رسیدی
 
خوش اومدی خرابه ای باباجون
 بین حالم خرابه ای باباجون
 
ز کربلا چه بی خبر بابایی
 بدون من رفتی سفر بابایی
  ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<