ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

حبیب - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :442
بازدید دیروز :563
کل بازدید ها :6141654

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

نگاه مختصری کن به چشمهای ترم
که جان سالم از این مهلکه بدر ببرم

لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا
نفس بکش علی اکبر نفس بکش پسرم

نفس بکش پسرم تا که من فَزَع نکنم
و پیش خنده ی این قوم نشکند کمرم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/20 | نظر

رفت و تماشای قفایش را به من داد
آن گریه های پشت پایش را به من داد

با گریه خاکستر شدن را یاد دادم
دیروز که پروانه جایش را به من داد

تقصیرها را گردنم انداخت معشوق
با این بهانه انزوایش را به من داد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/20 | نظر

در آفتاب نباشی رُباب حداقل
نمی خورد به لبت آفتاب حداقل

دو روزی است که نانی نخورده ای اصلاً
کمی بزن لب خود را به آب حداقل

چقدر گریه و گریه، بس است خسته شدی
عروس فاطمه قدری بخواب حداقل
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/8/19 | نظر

بالا نشسته است که پیغمبرش کنند
 کوچک ترین امام همین منبرش کنند

 مثل امامزاده شش ماهه می شود
 عـمـّامه سیاه اگر بر سرش کنند

 پـرواز می کنیم به سمت خدایشان
 مـا را اگر دخـیـل ضـریـح پرش کنند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/8/19 | نظر

همینکه در پی اشکت لب و زبان افتاد
فرات خاک به سر کرد و از دهان افتاد

نگاه مادر تو مثل ابر می بارید
نگاه بی رمقت تا به آسمان افتاد

عطش رسید به جایی که کار بابایت
برای قطره ی آبی به این و آن افتاد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/8/19 | نظر

ازحرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته
شال بسته ، با نقابِ تازه ای برخاسته

گرچه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها
تازه مغرب ، آفتابِ تازه ای برخاسته

باد دارد از مسیر ِ چشمهایش می وَزَد
لاجرم بویِ شرابِ تازه ای برخاسته
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/8/19 | نظر

خدا کند برسد خیمه تاب داشته باشد
برای مادر اصغر جواب داشته باشد

گمان نمی کنم از این به بعد مادر تنها
بدون کودک و گهواره خواب داشته باشد

عمود خیمه ی او را به حالتی بگذارید
که روز دورو برش آفتاب داشته باشد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/8/19 | نظر

سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
چه زود این همه تغییر کرد آب فرات

چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم
رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات

رُباب را چقدر در حرم خجالت داد
همان دو لحظه که تاخیر کرد آب فرات
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/8/19 | نظر

این طفل که لب تشنه ی یک قطره آب است
یک قطره از اشکش چو فیض صد شراب است

کرب و بلا حالا دو تا خورشید دارد
بر روی دست آفتابی ، آفتاب است

این که جلوی خیمه ها زانو زده کیست؟
شاید زبانم لال بیچاره رباب است
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/8/19 | نظر

وقت آن است بگیری قمرش گردانی
پسرت را به فدای پدرش گردانی

ایستاده به روی پای خودش از امروز
مرد گشته ، ببرش مرد تَرَش گردانی

بی گناهی تو اثبات شود می ارزد
پس ببر تا سند معتبرش گردانی
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/8/19 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<