ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

شهادت امام موسی کاظم (ع) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :223
بازدید دیروز :751
کل بازدید ها :6114634

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است
چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است

جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه
دلها به یاد غصه او پر ز آذر است

افتاده است بی کس و تنها ، غریب وار
مردی که با تمامی خلقت برابر است

مرثیه خوان حضرت کاظم ، خود خداست
بانی روضه ،حضرت زهرای اطهر است

زندان نگو ، که گرم مناجات با خداست
غار حرای حضرت موسی بن جعفر است

مرغی که در قفس ، نفسش تنگ آمده
از وی به جای مانده فقط یک بغل پر است

از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر
ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است

باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس
لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است

ای من فدای شال عزای شما شوم
آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است
***میلاد یعقوبی***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/23 | نظر

زندان به حال زار موسی گریه می کرد
زنجیر و غل بر دست آقا گریه می کرد

وقتی عزیز فاطمه تشییع می شد
پای جنازه داشت زهرا گریه می کرد

سلطان رأفت زد گریبان چاک از غم
افلاک بر احوال آقا گریه می کرد

آرایه های بی کسیهای کریمه
تکمیل شد از هجر بابا گریه می کرد

می گفت شهری با کنایه خارجی رفت!!!
زینب به یاد شام آنجا گریه می کرد

جسم کفن پوش امیر عشق بر دست
ارباب بی غسل و کفنها گریه می کرد

هر کس که آمد بر حریمش تسلیت گفت
معصومه یاد قامتی تا   گریه می کرد

در کاظمین شور حسینی بود بر پا
صاحب زمان آمد تماشا گریه می کرد

باب الحوائج شد که ما حاجت بخواهیم
او از فراق دلبر ما گریه می کرد
***حسین ایمانی***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/23 | نظر

باب الحوائج هستی و عالم گدایتان
امّید نا امیدها نوشته خدایتان

ای ملجاء همیشگی بی پناه ها
ای مستجاب لحظه به لحظه  دعایتان

میگفت مادرم که دخیل های بسته اش
وا شد به روضه ها و به این سفره هایتان!

آقا به کاظمین تو گر ره نداده اند
پرواز کرده دل به کنار رضایتان

بدکاره ای رسیده به آزارتان ولی
در سجده ات فتاد و شده مبتلایتان

گویا اسیر جذبه ی روحانی ات شدند
جمع ِ محافظان ِ به زندان سرایتان

ای آسمان نشین و امام فرشته ها
مقتل چرا نوشته سیاهچال جایتان؟

اصلا مگر سیاهچال برای شما کم است ؟
زنجیر و قل زدند چرا دست و پایتان؟

در زیر تازیانه ی این بی حیاترین
تقطیع میشود نفس و ناله هایتان

با این قواره های کفن بهر تو دلم
رفته کنار بی کفن کربلایتان
***یاسر مسافر***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/23 | نظر

ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب
وی هم صدای قاری گودال، ای غریب

قرآن بخوان که صوتِ رسایت حسینی است
ای قاری شکسته پر و بال، ای غریب

زندانِ سرد و تیره که جایِ امام نیست
ای جسم تو چو  جَدّ تو پامال، ای غریب

ای تازیانه خوردن تو مثل عمّه ات
افتاده ای به طُعمه ی دجال، ای غریب

با آن زبانِ روزه و لبهای تشنه لب
افطار کرده ای به چه منوال؟ ای غریب

از بس که سینه ات نفسی پاره پاره داشت
دیگر رمق نداشت به دنبال، ای غریب

معصومه ات اگر پی جسم تو میدوید
خصمش نبرد معجر و خلخال، ای غریب

روی عبای خاکی تو جای پای کیست؟
ای سرو ِقامتت شده چون دال، ای غریب
***مهدی میری***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/23 | نظر

در میان هلهله سوز و نوا گم می شود
زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم
در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست
در میان قهقه صوت دعا گم می شود

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم
وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش
راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

بین تارکی شب چون ضربه خوردم آگهم
آه، در سینه به ضرب بی هوا گم می شود

از یهودی ضربه خوردم خوب می دانم چرا
گوشوار بچه ها در کربلا گم می شود
***قاسم نعمتی***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/23 | نظر

در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم

هستی ماست نوکری اهل بیت او
ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم

قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم

با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم

چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم

حتی قفس براش مجال پرندگی ست
مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم

دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش


از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید
بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید

در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری
تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید

خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید

با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها
با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید

شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید
بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید

اما دلم گرفته ز اندوه دیگری
طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید

با دیدن سر پدرش در میان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید

وقتی که دید چشم کبودش در آن میان
خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید

می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:
ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت

***یوسف رحیمی***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/3/21 | نظر

زندان صبر بود و هوای رضای او
شوقش کشیده بود به خلوت سرای او

زندان نبود،چاه پر ازکینه بود و بس
زنده به گور کردن آیئنه بود و بس

زندان نبود یک قفس زیر خاک بود
 هر کس نفس نداشت در آنجا هلاک بود

زندان نبود ، کرب و بلای دوباره بود
یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود

زندان نبود یوسف در بین چاه بود
زندان نبود گودی یک قتلگاه بود

زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود
تصویر هر چه بود،کبود و سیاه بود

زنجیر را به گردن آیینه بسته اند
صحن و سرای آینه را هم شکسته اند

دیگر کسی به نور کنایه نمی زند
شلاق روی صورت آیه نمی زند

می خواستند ظلم به آل علی کنند
می خواستند روز و شبش را یکی کنند

هر کس که می رسید در آنجا ادب نداشت
جز ناسزا کلام خوشی روی لب نداشت

حتی نماز و روزه در آنجا بهانه بود
افطار روزه دار خدا تازیانه بود

باران گرفته و همه ی شب گریسته
گاهی به حال معجر زینب گریسته

زندان نبود روضه گودال یار بود
هر شب برای عمه خود بی قرار بود

حرف از اسارت و غل و زنجیر یار بود
زینب میان جمعیت نیزه دار بود

در شهر شام غیرت و شرم و حیا نبود
زندان برای دختر زهرا روا نبود
***رحمان نوازنی***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/3/21 | نظر

این مردمان که قلب خدا را شکسته اند
دائم غرور آینه ها را شکسته اند

خورشید را روانه ی زندان نموده اند
و حرمت امام مِنا را شکسته اند

زنجیر دور گردن او حلقه می کنند
با تازیانه دست دعا را شکسته اند

او ناله می زند و به جایی نمی رسد
کنج سیاه چال صدا را شکسته اند

با ذکر نام فاطمه دشنام می دهند
اینان که قلب قبله نما را شکسته اند

آقا شنیده ام که امانت بریده اند
با سعی خویش پشت صفا را شکسته اند

حالا خدا به داد دخترت رسد
بدجور ساق پای شما را شکسته اند
***مسعود اصلانی***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/3/21 | نظر

بر سر تخته پاره دریا رفت
ناله از تخت سینه بالا رفت

چهار حمّال و آفتابِ فلک
چه بساطیست اینکه با ما رفت

جبرئیل از فلک اذان سر داد
عجّلوا عجّلوا که آقا رفت

شجر طور ساقه اش بشکست
یا که بشکسته ساق،موسا رفت

یک تن و اینهمه کفن چه کند؟
ناله از بوریا به بالا رفت
***محمد سهرابی***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/3/21 | نظر

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست        
جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست

در دل اثر از شادی و امّید مجویید  
از شاخه ی  بشکسته ی امّید ثمری نیست

گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم    
امّا به سیه چال ، صبا را گذری نیست

گیرم که صبا را گذر افتاد ، چه گویم؟    
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست

امّید رهایی چو از این بند محال است    
ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست

ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی    
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست

تا بال و پری بود قفس را نگشودند   
امروز گشودند قفس را که پری نیست
***حاج علی انسانی***


نویسنده سائل در یکشنبه 91/3/21 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<