ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

حبیب - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :136
بازدید دیروز :93
کل بازدید ها :6162442

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بی پروا نکردی

خانه تکانی - رؤیتِ نادیدنی هاست
گم کرده هایت را چرا پیدا نکردی
*
باران به چشمه فیضِ اقیانوس بخشید
ای قطره! خود را - حیف شد!- دریا نکردی

با دغدغه هایِ زمینی خواب رفتی
یادی چرا از عالمِ بالا نکردی

دیدی جوانه می زند شمشمادِ کوچه
شرم از شعورِ خویشتن امّا نکردی

دیدی جنون کرده درختِ بید مجنون
اما جنونِ خویش را رسوا نکردی

سرّ سَتوری را دختان با تو گفتند
در بود ماندی بود را بودا نکردی

می شد تو هم جاری شوی در موجِ باران
خالی حبابِ من! چرا خود را نکردی

آن جا که باران زندگانی هدیه می داد
اَموات را هم جُرعه ی اَحیا نکردی

کشکولت از فقر و فنا امسال خالی است
امسال مدحِ حضرتِ مولا نکردی

پُر بودی و تاوَل زدی بر روی امواج
خود را خراب ای پُل چرا آن جا نکردی

امسال هم از میوه ی ممنوع خوردی
یاد از هبوطِ آدم و حوا نکردی

آه از نمایش دادنت در صحنه ی جمع
با خود چرا یک واقعه تنها نکردی

طاووسِ علّییّن و زاغ و خمره ی رنگ
امسال مشتِ خویشتن را وا نکردی
*
بیتِ گریزی داشت گویا این قصیده
خاموش ماندی بیت را گویا نکردی

یک بار دیگر بیت را تکرار کن، آه
لفظی به لب آوردی و معنا نکردی
*
کشکولت از فقر و فنا، امسال خالی است
امسال، مدحِ حضرتِ مولا - نکردی

امسال مدحِ حضرتِ مولا؟، دریغا!
مدح علیِ عالی اعلا نکردی

رفتی سراغ حاشیه - واماندی از متن
عشقی برای خویش - دست و پا نکردی

عشق علی پالایش روح از پلیدی است
امسال - زشتِ حویش را- زیبا نکردی

می شد که هویی بر کشی از عمقِ سینه
افسوس! غیر از هی هی و هی ها نکردی

دف می زد از عشقِ علی - بارانِ اسفند
امّا سماعی در دل شب ها - نکردی
*
اسفند امسالین - چرا- پَر وا نکردی
پرواز - در این ماهِ بی پروا نکردی
***مرتضی امیری اسفندقه***


نویسنده حبیب در دوشنبه 91/12/7 | نظر

تیغ در بین دو ابروش به هم برگشته
آنکه ابروش چنان تیغ دو دم بر گشته

بس که موزون و تراز است به چشمم انگار
پیش بالاش بلندای علم برگشته

رد پایش طرف آب چرا این گونه ست؟
یک قدم رفته به پیش و دو قدم برگشته

خوب دقت کن از این طرز قدم ها پیداست
که به کرات سرش سمت حرم برگشته

چقدر تیر که تا سینه ی او آمده و
دختری خورده به عباس قسم... برگشته

از سر یوسف و تا آخر قرآن تنش
آیه ی کوته دستان قلم برگشته

تیغ وا کرده دو ابرو وسط پیشانیش
آنکه ابروش چنان تیغ دو دم برگشته
***مهدی رحیمی***


نویسنده حبیب در شنبه 91/12/5 | نظر

با چشم شهرآشوب خود ما را زلیخا می کنی
یعقوب چشمان مرا تنها تو بینا می کنی

دیگر نمی داند کسی فرق ترنج و دست را
یوسف! تمام شهر را داری زلیخا می کنی

دروازه های نور را بستند و ما و تیرگی
کی می رسی و ناگهان دروازه را وا می کنی؟

باغ زمستان دیده ام با شاخه هایی یخ زده
کی تو بهار ناگهان! ما را شکوفا می کنی؟

آه ای قیام قامتت آشوب روز واپسین!
چه محشری با قامتت یک شب تو برپا می کنی؟

فردای من امروز شد، امروز من دیروز شد
تا کی بگو ای نازنین امروز و فردا می کنی؟

بی تو گذشت این جمعه هم ای صاحب عصر و زمان
عصر کدامین جمعه را صبح تماشا می کنی؟
***احمد چگینی***


نویسنده حبیب در جمعه 91/12/4 | نظر

بی هوایش پری نمی ماند
چشم های تری نمی ماند

واژه ی عاشقی وسط باشد
واژه ی بهتری نمی ماند

تا که قم هست و هست معصومه
بی حرم مادری نمی ماند

بانوی ما اگر اشاره کنی
به تن ما سری نمی ماند

با ورود تو و امام رضا
عرصه ی محشری نمی ماند

یا بدون مقام خواهریت
عزت خواهری نمی ماند

ای کریمه! همه فدای توأییم
گریه کن های غصه های توأییم

ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 91/12/2 | نظر

ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
من از همه پروانه ها شیدا ترینم

سنگ ملامت خورده عشق تو هستم
یعنی میان عاشقان رسوا ترینم

 تو آیه های مصحف پیغمبرانی
بهر تلاوت کردنت شیواترینم

ای کیسه بر دوش سحرهای محله
مرد کریم سامرا ؛ آقاترینم

ما ریزه خوار دولت عشق توهستیم
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

 اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد
مجنون میان خانه ی ما خانه دارد

ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 91/11/30 | نظر

دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است

ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است

زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
به جان رسیده و انگار پرتوان شده است

فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
بهار هم به قدوم شما جوان شده است

نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است

فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/29 | نظر

ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم
ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم

مطرب بیاورید که تا خط خویش را
از خط  پیروان طریقت جدا کنیم

عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم
حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم

خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
یکبار بین میکده امشب دعا کنیم

یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید
ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم

حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست
با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم

وقتی که مرده را نگهت زنده می کند
با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/29 | نظر

کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم
آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم

آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم
کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم

منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم


من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده

در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده

بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم


چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم

تشنگان چشم? توحید را آب زلالم
بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/29 | نظر

ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را
 
ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را
 
میان مزرعه ی سبز استجابت تو
کنار چشمه ی خورشید، کشت قلبم را
 
مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را
 
دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را
 
خدا گواست که من از ازل گدای توام
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام

  ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/29 | نظر

نبود قدر مقامت ولی مقدر شد
کنیز راده ی زهرا غلام حیدر شد

تو سروری و فقط سرو با تو همسر شد
کنار فاطمه عمر تو نُه برابر شد
ابوترابی و با تو نبی برادر شد
*
پری زدم که پرستو شوم که پر باز است
وبال بال ندارم که وقت پرواز است

پری که ناز پریدن کشیده پرناز است
هوای ابری چشمم خیال پرداز است
در آرزوی نجف دل شکست و پرپر شد
*
همیشه گرد تو پروانه وار می گردم
به گرد پای تو مثل غبار می گردم

ستاره هستم و دنباله دار می گردم
فدای نام تو دنبال "دار" می گردم
سری که پای تو افتاد عاقبت سر شد
*
رکوع رفتی و انگشتری تو تا رفت
همین که نان تو در سفره ی گداها رفت

خبر ز فرش رسید و به عرش بالا رفت
که قطره آمد و از درگه تو دریا رفت
عطای حضرت خورشید ذره پرور شد
*
شبی که قافله ی زلف تو به راه افتاد
هزار حلقه به گوش من سیاه افتاد

به جای عکس تو در چشم برکه ماه افتاد
دلی که سر به هوا شد درون چاه افتاد
اسیر دام تو را روزگار بهتر شد
*
تمام رشته ی عمر تو بی عدد، تسبیح
که بود روی لبت فاطمه مدد ، تسبیح

یقین که کشتن عمر بن عبدود، تسبیح
میان معرکه ها خورده ای نود تسبیح
و ذکر سائل در صف نشسته صفدر شد
***محمد امین سبکبار***


نویسنده حبیب در جمعه 91/11/27 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<