در مشک تشنه جرعه ی آبی هنوز هست
اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟
***علیرضا قزوه***
سنگی که سال ها شده مهر نماز من
ترسم که در ترازوی اعمال ما نهند
***شیخ بهایی***
نیمه شب، اشک، عزا، آه چه غوغا شده بود
مجلس ختم علی بود که برپا شده بود
گریه کن: دیده ی خونبار ولی الله و
روضه خوان: چشم کبودی که معمّا شده بود
ادامه مطلب...
تمام شهر پی کشتن ولی بودند
نبود مردی و نامردها ولی بودند
که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند
چهل نفر که همه قاتل علی بودند
ادامه مطلب...
بلبل ز آشیانه ی خود دست می کشید
گل بر سر جوانه ی خود دست می کشید
چون ابر کز تمام خودش دست شسته بود
از اشک دانه دانه ی خود دست می کشید
ادامه مطلب...
همین که روح زخمی ات، سبک شد از لباس ها
زدند روی دستشان مکاشفه شناس ها
چه سایه های مبهمی نشسته زیر پلک تو
چه کرده با ظرافتت غرور ناسپاس ها
ادامه مطلب...
شـهر مدینه غـصّه و غـم دارد امشب
حال و هـوایی پر ز مـاتـم دارد امشب
یک یـاس پــرپـر دارد امّـا خـانه وحـی
چشم علی اشک دمادم دارد امشب
ادامه مطلب...
راهت نمی افتد به ما انگار یک بار
بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار
دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده
سهم نگاه من از آن بسیار یک بار
ادامه مطلب...
خبری می رسد از راه خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
طبق آیات و روایات رسیده ای قوم
جمع? آمدن او به نظر نزدیک است
ادامه مطلب...
دلداه باید بود و از دلدار باید خواند
مانند مرغی دور از گلزار باید خواند
از گفتنِ یکبار نامِ تو هزاران حیف
یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند
ادامه مطلب...