ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار فاطمیه - روضه های فاطمیه - سعید پاشازاده - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :78
بازدید دیروز :155
کل بازدید ها :6110432

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

تمام شهر پی کشتن ولی بودند
نبود مردی و نامردها ولی بودند

که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند
چهل نفر که همه قاتل علی بودند

به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت
قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت


به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم
و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم

سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم
برای ضربه رضایت گرفته اند از هم

تمام نیتشان قربة الی الله است
و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است


یکی غلاف به قصد ثواب بردارد
یکی به نیت مولا طناب بردارد

دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد
لگد اگر بزنندش شتاب بردارد

برای کشتن مولا شتاب در کافی است
برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است


گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد

چنان بلند شد و دست سمت سر آمد
به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد

همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد
خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد


حسن که ضربه ی سختی به طاقتش می خورد
حسن که ضربه ی اصلی به غیرتش می خورد

چه خوب بود که سیلی به قامتش می خورد
ولی از این همه بادی به صورتش می خورد

همین نسیم، حسن را هزار سال بس است
برای گریه ی هر شب همین خیال بس است


گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد

که شمر جای مغیره در این گذر آمد
ولی نه روبروی او که پشت سر آمد

غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد
شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد


رسید روضه به جایی که دیدنش سخت است
به حنجری که یقینا بریدنش سخت است

تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است
"صدای وای بنی" شنیدنش سخت است

اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند
چنان که فاطمه را از علی جدا کردند


همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد
رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد

و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد
عمیق بوسه زده عمیق می بُرّد

چنان پرنده که هی بال را به هم زده است
صدای فاطمه گودال را به هم زده است
***سعید پاشازاده***


نویسنده حبیب در شنبه 92/1/24 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<