ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

امام زمان(عج) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :368
بازدید دیروز :304
کل بازدید ها :6141017

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی
خون پاک شهدا منتظر توست بیا
سرِ مصباحِ هدا منتظر توست بیا

وارث خون خدا و پسر خون خدا
به خدا خون خدا منتظر توست بیا

صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد
روز ما و شب ما منتظر توست بیا

بر سر گنبد زرین حسین بن علی
پرچم کرب و بلا منتظر تو است بیا

علم و مشک و لب خشک جگرسوختگان
دستِ افتاده جدا منتظر توست بیا

فرق بشکسته ی زینب، سر خونین حسین
که جدا شد ز قفا منتظر توست بیا

بر سر نی سر جدّت به عقب برگشته
طفل افتاده ز پا منتظر توست بیا

آفتابی که چهل جا به سر نی تابید
در دل طشت طلا منتظر توست بیا


آن یتیمی که سر پاک پدر را بوسید
ناله زد «یا ابتا» منتظر توست بیا

بر ظهور تو دعا بر لب «میثم» تا کی؟
تو دعا کن که دعا منتظر توست بیا
***استاد حاج غلامرضا سازگار***

نویسنده سائل در پنج شنبه 89/11/21 | نظر

غزل تر از غزل، گل تر ز گل، زیباتر از زیبا
تو از الله اکبر آمدی از " اشهد ان لا..."

شهادت می دهم معراج یعنی چشم های تو
شهادت می دهم چشم تو یعنی سوره ی اسرا

غریبه نیستی، این روزها بسیار دل تنگم
برای این دل تنها ترم دستی ببر بالا

دلم سرد است و شب هایم همه سرد است، یا خورشید!
بقیعستان اشکم بسته شد یا " قبة الخضرا "

تو می گویی زمان دیدن هم ، باز هم فردا
و من می گویم امشب، زودتر، حالا ... همین حالا
***علیرضا قزوه***


نویسنده سائل در دوشنبه 89/11/18 | نظر

خوب است که که عاشق جگری داشته باشد
آشفتگی بیشتری داشته باشد

حاجات بهانه است که ما اشک بریزیم
خوب است گدا چشم تری داشته باشد

پرواز من این است که یک کنج بیفتم
این بال بعید است پری داشته باشد

ای یار سفر کرده نگاه پر لطفت
وقتش شده بر ما نظری داشته باشد

گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارم
هر کعبه ای باید حجری داشته باشد

سر می زنم آنقدر به در تا بگشایی
خوب است گدا هم هنری داشته باشد

تو سمت گدا پشت کنی بهتر از این است
که چشم به دست دگری داشته باشد

از دور خودت دور مکن چند گدا را
خوب است که شه دور و بری داشته باشد

قبل از سفر آخرت ای دوست دلم را
بگذار به سویت سفری داشته باشد

انگار بنا نیست ببینم تو را .... پس

بگذار دلم یک خبری داشته باشد
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در جمعه 89/11/15 | نظر

خورشید رخ مپوشان در ابر زلف، یارا
چون شب سیه مگردان روز سپید ما را

ما را ز تاب زلفت افتاد عقده بر دل
بر زلف خم به خم زن دست گره گشا را

فخر جهانیان شد ننگ صنم پرستی
جانا ز پرده بنمای روی خدانما را

ای آشکار پنهان برقع ز رخ برافکن
تا جلوه ات ببینم پنهان و آشکارا

بی جلوه ات ندارد ارض و سما فروغی

ای آفتاب تابان هم ارض و هم سما را

بازآ که از قیامت برپا شود قیامت

تا نیک و بد ببیند در فعل خود جزا را

ای پرده دار عالم در پرده چند مانی

آخر ز پرده بنگر یاران آشنا را

بازآ که بی وجودت عالم سکون ندارد

هجر تو در تزلزل افکند ماسوی را

حاجت به تست ما را ای حجت الهی

آری بسوی سلطان حاجت بود گدا را

عمری گذشت و ماندیم از ذکر دوست غافل

از کف به هیچ دادیم سرمایه بقا را

ما را فکنده غفلت در بستر هلاکت

درمان کن ای مسیحا این درد بی دوا را

ای پرده دار عالم در پرده چند پنهان

بازآ و روشنی بخش دلهای باصفا را
***فواد کرمانی***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/11/7 | نظر

هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام
جانم به لب رسیده بیا یار جانی ام
از باد ها نشانی تان را گرفته ام
عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام
طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
" شرمنده جوانی از این زندگانیم"
با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام
در این دهه اگر چه صدایت گرفته است
یک شب بخوان به صوت خوش آسمانی ام
در روضه احتمال حضورت قوی تر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام
هم پیر قد خمیدگی زینب توام 
هم داغدار آن دو لب خیزرانی ام
این روزها که حال مرا درک می کنی
بگذار دست بر دل آتشفشانی ام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تأیید کن که نوکر صاحب زمانی ام
***عباس احمدی***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/10/23 | نظر

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد
آقا بیا ، تا کی دو چشم انتظارم
شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد
پایین بیا ، خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/10/23 | نظر

دل را پر از طراوت عطر حضور کن 
آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن
آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه 
برگرد و شهر را پر از امواج نور کن
شب های جمعه یاد تو بیداد می کند 
آدینه ای ز کوچه دنیا عبور کن 
آقا چقدر فاصله اندوه انتظار 
فکری برای این سفر راه دور کن
زین کن سمند حادثه را تکسوار عشق 
جان را پر از شراره ی غوغا و شور کن
آقا چقدر ضجه زنیم و دعا کنیم 
یا بازگرد یا دل ما را صبور کن
***پروانه نجاتی***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/10/16 | نظر

مه مبارک در ابر آرمیده، بیا
امید آخر دلهای داغ دیده، بیا
به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت
که جان شیعه ز هجران به لب رسیده، بیا
ز پشت در بشنو ناله های فاطمه را
به سوز سینه آن مادر شهیده، بیا
عزیزفاطمه،جدت حسین در یم خون
تو را صدا زند از حنجر بریده، بیا
به مادری که لبش از عطش زده تبخال
به شیر خواره ی انگشت خود مکیده، بیا
به آن لبی که بر آن چوب می زدند به طشت
به خواهری که گریبان خود دریده، بیا
کند تلاوت قرآن سر حسین به نی
ببین چگونه ز لبهاش خون چکیده، بیا
به آن سری که به دیدار دخترش آمد
به کودکی که به ویرانه آرمیده، بیا
به لاله های به خاک اوفتاده از دم تیغ
به غنچه ای که شد از ضرب تیغ چیده، بیا
به بانگ یا ابتای علی به قلزم خون
به ناله ای که حسین از جگر کشیده، بیا
بود به سینه "میثم" هزار درد نهان
گواه آن همه غم های نا شنیده، بیا
***استاد حاج غلامرضا سازگار***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/10/2 | نظر

سالهای پیش بال آسمانی داشتیم
بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم
میوه بودیم و سر سال استفاده می­شدیم
چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم
چار فصل موی ما برف زمستانی نداشت
پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم
روزها گردی اگر بر روی دلها می­نشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم
مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود
در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم
نذری روز ظهور مهدی موعودمان
صبح ها ، چله به چله ، عهد خوانی داشتیم
صبح جمعه پیشواز تک سوار فاطمه
روی پشت بام ها صوت اذانی داشتیم
گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می­شدیم
گاه گاهی میل سجده ، جمکرانی داشتیم
ثانیه ثانیه هامان پای آقا می­گذشت
آی مردم! یک زمان، صاحب زمانی داشتیم
پر نداریم و دل بپّر نداریم و فقط
یادمان باشد که این ها را زمانی داشتیم

           *             *             *
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/7/29 | نظر

کیم که با تو کنم گفتگو عزیز دلم
عنایت تو به من داده رو عزیز دلم
سیاه روتر و بی‌آبروتر از من نیست
مگر دهی تو به من آبرو عزیز دلم
بسوز و آب کن و آتشم بزن که کنم
چو شمع، گریه بی های و هو عزیز دلم
اگر عزیز دل خود تو را صدا نزنم
چه خوانمت؟ چه بگویم؟ بگو، عزیز دلم!
توان گفتن یا بن الحسن نمانده دگر
که گریه عقده شده در گلو، عزیز دلم
کنار قبر علی، یا کنار قبر حسین
بگو کجات کنم جستجو عزیز دلم؟
گرفتم آنکه بیایی بدین سیه‌ رویی
چگونه با تو شوم رو به رو عزیز دلم؟
بیا که فاطمه بعد از هزار سال هنوز
کند ظهور تو را آرزو، عزیز دلم
هنوز یاد لب تشنگان کرب و بلا
نگاه توست به دست عمو، عزیز دلم
به یاد حنجر خشکی که نهر خون گردید
رود ز دیده سرشکم چو جو، عزیز دلم
به جستجوی تو «میثم»روا بود که چو باد
تمـام عمـر رود کـو بـه کـو عزیز دلم

***استاد غلامرضا سازگار***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/6/18 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<