ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

امام زمان(عج) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :465
بازدید دیروز :304
کل بازدید ها :6141114

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

وقتی تو نیستی 
نه هست های ما چونان که بایدند
نه باید ها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم
عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره میکنم
باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند
شاید امروز نیز روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند
نه باید ها
هر روز بی تو روز مباداست
آیینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند
آیینه ها که دعوت دیدارند
دیدارهای کوتاه
از پشت هفت دیوار
دیوارهای صاف
دیوارهای شیشه ای شفاف
دیوارهای تو
دیوارهای من
دیوارهای فاصله بسیارند
آه..
دیوارهای تو همه آیینه اند
آیینه های من همه دیوارند
***قیصر امین پور***


نویسنده سائل در دوشنبه 89/5/4 | نظر

مثل همیشه منتظرم آه می کشم

چون انتظار یوسف از این چاه می کشم

در عالم خیال،مسیر عبور را

در امتداد سبز همین راه می کشم

نادیده عاشقت شده ام مثل کودکان

عکس تو را شبیه به یک ماه می کشم

آقا بیا که فصل غریبی است نازنین

آقا بیا ز غصه تو را  آه می کشم

جای گلایه نیست که دوری گزیده ای

هرچه کشیدم از دل گمراه می کشم

*** مهدی صفی یاری ***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/3/27 | نظر

 

دوباره آمده شور غزل به دنبالم

کشیده پر به هوای پریدنی بالم

دوباره خط زده مهتاب ظلمت شب را

گمان کنم که سپید است بخت و اقبالم

زدم به مصحف حافظ تفالی دیدم

نشد به حاجت هیچ استخاره ای، فالم

کویر چشمه ی چشمم به جوش می آید

برای صافی سینه، برای غربالم

همینکه سر زدی امشب به سینه تنگم

همینکه رد شدی از این کناره خوشحالم

تو دلخوشی همیشه برای فردایی
اگرچه در پس ابری ولی تو می آیی

تمام سر خدایی نگفته ای ، رازی

برای ختم بخیر زمانه آغازی

زخانواده فضل و نواده حسنی

در آسمان کرامت در اوج پروازی

شبیه احمد و حیدر شبیه اجدادت

به مادرت زهرا تا همیشه مینازی

همیشه با نظر مهربان وستارت

برای اهل جهنم بهشت میسازی

دلم دو مرتبه دم زد برو بگو آقا

نمی شود که نگاهی به من بیندازی

تو دلخوشی همیشه برای فردایی
اگر چه در پس ابری ولی تو می آیی

*** محمد امین سبکبار***

 


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/3/20 | نظر

مباد لحظه ای ازیادتان جدا باشم

خدا کند همه ی عمر با شما باشم

مرا رها مکن از آستانه ات آقا

رضا مشو که ز درگاه تو جدا باشم

اگر که فیض دعای تو شاملم گردد

زدام غفلت و بند گنه رها باشم

به انتظار فرج دست بر دعا شده ام

خدا نکرده مگر تحبس الدعا باشم؟

اگر نصیب کنی طول عمر با عزت

همیشه و همه جا خادم شما باشم

به یاد غربت ارباب دل پریشانم

خوشم که با تو گرفتار روضه ها باشم

دلم قرار ندارد بیا و کاری کن

که عاقبت سفری با تو کربلا باشم

*** احسان محسنی فر***


نویسنده سائل در دوشنبه 89/3/17 | نظر

زندگی بی تو همان مردگی طولانیست
نور تو در همه جا هست ولی پنهانیست

میچکد خون دل از زخم قدیمی فراق
ظاهرا باز هوای جگرم بارانیست

اینهمه اشک چرا چشم مرا پاک نکرد
چه کسی گفته طهارت به همین آسانیست

اصلا انگار نباید که تو را دید ولی
جمعه ها وقت ملاقات من زندانیست

آخر عاقبتم با تو بخیر است بخیر
ترسم از اول راه وهوسی شیطانیست

اولین بار مرا در عرفاتت بپذیر
مهزیار تو شدن کار دل روحانیست

من به دنبال همان خیمه سبزت هستم
جان عباس(ع) مگویی که برایم جا نیست

*** محمد امین سبکبار***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/1/19 | نظر

همه موسم تفرج به چمن روند وصحرا

توقدم به چشم من نه بنشین کنار جویی

....


نویسنده سائل در جمعه 89/1/13 | نظر

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

***فاضل نظری***


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/1/12 | نظر

اگر چه طبیبی و دوا درست میکنی
گهی برای خیر ما بلا درست میکنی
از اینطرف همیشه بارها خراب میکنم
از آنطرف همیشه بارها درست میکنی
گرچه من خجل شدم اگر چه سنگ دل شدم
تو از همین سنگ هم طلا درست میکنی
من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام
بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟
گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست میکنی
کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه آشنا درست میکنی
اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست میکنی؟
از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی
تویک غروب میرسی وگنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست میکنی

*** علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در سه شنبه 89/1/10 | نظر

یادت نرود چه نوبهاری داریم
محبوب تر از بهار ، یاری داریم
هنگام ورود خود به ما گفت بهار
با «سیصد و سیزده» قراری داریم

***سعید حدادیان***


نویسنده سائل در پنج شنبه 88/12/27 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<