ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

روز ترویه - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :895
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6139651

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

کعبه محروم شد ز دیدارت 
یـابـن زهـرا خدانگهدارت
کربـلا مـی‌روی و یـا کوفه؟
یا به شام اوفتد سر و کارت؟
چه شود ای امام جود و کرم 
یک نگاه دگـر کنـی به حرم

ای ز جــام بـلا شــده سـرمست 
دست و دل شسته از هرآنچه‌که‌هست
چه شتابان روی به دیدنِِ دوست
جای گل سر گرفته‌ای سر دست
از حریمت برون شدی مولا 
عازم حج خـون شدی مولا

هشتِ ذیحجه مردم عالم 
همه رو آورند سوی حرم
تو دل شب ز بیت امـن خدا
سر به صحرا نهی قدم به قدم
کعبه تا صبح ناله سر می‌کرد 
پســر فاطمــه مــرو برگرد

کعبه با سوز و اشک و ناله و آه 
بـر نمـی‌دارد از تـو چشم نگاه
سفر تیر و نیـزه و عطـش است
طفل شش ماهـه را مبـر همراه
از سفیدی حنجرش پیداست 
این پسر ذبح سیدالشهداست

نظری کن به غنچ? یاست
ثمـر سرخ بـاغ احسـاست
اصغـرت را بگیـر از مـادر 
بسپارش به دست عباست
چون صدایت زند جوابش ده 
از سـرشک دو دیده آبش ده

نالـه‌ای بـر لـب سـلال? تـوست 
کـه شبیـه صـدای نالـ? توست
ساربـان را بگــو کـه تنـد مرو
آخر این کودک سه ساله توست
قدری آرام ای هدی‌خوانان! 
کمی آهستـه ای شتربانان!

ناقه‌ها ذکر یـا حسین بـه لب 
کوه‌هـا نالــه مـی‌زنند امشب
نخل‌ها خم شدند و می‌گویند
السـلام علیـک یا زینب
غم مخور ای فدای چشم ترت! 
هیجـده محرمنـد دور سـرت

کاش خورشید واژگون می‌شد 
از تن کعبه جان برون می‌شد
کاش از اشـک دیـد? حجّـاج
آب زمزم تمام خون مـی‌شد
کعبه ساکت مباش واویلا
گریـه کـن بهر لال? لیلا

ای سکینـه دگر چه غم داری؟ 
اشک از دیدگان مکـن جـاری
که محوّل شده است بر عباس
مشـک سقایــی و علمـداری
بر سماعش دو دست بالا کن 
هر چه دانـی دعا به سقا کن

نالــه دیگــر بـه‌سر نمــی‌گردد 
ایـن شبِ غـم، سحـر نمی‌گردد
این مسافر که دل به همره اوست
مـی‌رود، لیـک بـرنمــی‌گردد
عالمـی گشتـه محو اجلالش 
چشم «میثم» بوَد به دنبالش
***حاج غلامرضا سازگار*** 


نویسنده سائل در سه شنبه 89/8/25 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<