آب شدم بس به زمین خون ز سرم ریخت
بال پریدن نمانده بس که پرم ریخت
"خانه ی حیدر" نه شده "گلشن زهرا"
با نفسم لاله ز بس دور و برم ریخت
پشت در خانه که افتادم علی گفت:
وای که بی یار شدم من، سپرم ریخت"
سوخت در و ،سست شد و ،روی من افتاد
داد زدم فضه بیا که ثمرم ریخت
دست علی بسته بود و دست همه باز!
از اثر هجمه ی شان برگ و برم ریخت
حرف ز تابوت زدم زینب من مرد
خاک یتیمی به سرش گل پسرم ریخت
***رضا رسول زاده***