***استفاده از اشعار، تنها با ذکر منبع مجازاست***
اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت
دلشوره ای عجیب وجود مرا گرفت
حس غم جدایی این دشت لاله خیز
بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت
فالی زدم به مصحف پیشانی ات حسین
آیات غربت تو دلم را فرا گرفت
در این حسینیه که همان عرش کبریاست
حق امتحان ز قافله ی انبیاء گرفت
تنها دلیل بودن من سایه ی سرم
زینب فقط به عشق برادر بقا گرفت
بین خیام خیمه ی عباس دیدنی است
شکر خدا رکاب مرا آشنا گرفت
تا وقت هست حلقه ی انگشتری در آر
از ترس ساربان دل زینب عزا گرفت
وای از دل رباب که بیند به جای آب
تیر سه پر به حنجر شش ماهه جا گرفت
اینجا درخت و نیزه تفاوت نمی کند
هر یک به سهم خویش نشان تو را گرفت
تو ناله می زنی عوضش سنگ می زنند
وای از دمی که دور تو را نیزه ها گرفت
وای از شتاب دست پلیدی که عاقبت
زیور ز گوش دخترکان بی هوا گرفت
حتی مدینه این همه زجرم نداده بود
یک نیم روز جان مرا کربلا گرفت
***احسان محسنی فر***
وقتی نسیم می وزد، این بوی سیب چیست؟
این سرزمین تیره و گرم و غریب چیست؟
بی اختیار باز دلم شور می زند
با من بگو گواه دل بی شکیب چیست؟
شاید رباب بشنود آرام تر بگو
آن تیرهای چله نشین مهیب چیست؟
حالا که تیغ خنجرشان برق می زند
فهمیده ام که معنی شیب الخضیب چیست
مادر مرا سپرده به تو جان مادرم
آوارگی و یا که اسارت نصیب چیست؟
***حسن لطفی***
***اشعار ورود کاروان سید الشهداء به کربلا***
باز دیشب دل هوای عشق کرد
آرزوی کربلای عشق کرد
با نوای نی، دلم دمساز شد
سوی دشت خون، سفر آغاز شد
با نوای نی چه حالی داشتم
لحظه های بی زوالی داشتم
نی نوای نینوایی ساز کرد
نی هم آن شب عقده دل باز کرد
چشم دل وا کردم آنجا نور بود
سرزمین عشق و حال و شور بود
نینوا بود و خدا بود و حسین
وسعت کرببلا بود و حسین
کربلا یعنی کمال بندگی
کربلا یعنی رها در زندگی
کربلا یعنی عطش در موج خون
کربلا یعنی طپش، مستی ،جنون
کربلا یعنی شهود لاله ها
کربلا یعنی عروج ناله ها
پیراهن سیاه تو دارم به تن، حسین
روحی دمیده در تنم این پیرهن، حسین
با اشک و روضه شیر به من داده مادرم
تربت گذاشته پدرم در دهن، حسین
قلبی شکسته، دیده تر، سینه ای کبود
دارم نشان عشق تو را در بدن، حسین
از ماتم تو عاقبتم جان سپردن است
پس حک کنید بر لحدم عشق من، حسین
وقتی کنار جسم کفن پوشم آمدید
گریه کنید و ندبه که ای بی کفن، حسین
خورده گره به نام شما انتظار ما
عجل علی ظهورک یابن الحسن، حسین
***حسین خدایار***
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتات مایه الهام جهان است هنوز
بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز
در فداکاری مردانهات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز
کربلای تو پیام آور خون است و خروش
مکتبات راهنمای همگان است هنوز
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز
جاودان بینمت استاده به پیکار، دلیر
«لا اری الموت» تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشکیده ی دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
تربت پاک تو ای اسوه آزادی و عشق
سرمه دیده صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
بر جبین «شفق» این لوحه گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صد گونه نشان است هنوز
***محمد حسین بهجتی (شفق)***
به خدا خواست خدا کشته ببیند ما را
گل سرخیم و دلش خواست بچیند ما را
آن چه دیدیم همه نور جمال ازلی است
کربلا عاشق دیدار حسین بن علی است
ما رضاییم به تقدیر الهی اما
آن چه دیدیم همه، لطف خدا بود به ما
کربلا گر چه بلا ، خاک شفیع الناس است
متبرک شده با خون دل عباس است
متبرک شده با غیرت هفتاد و دو مرد
همه با عشق ولایت همگی تشنه ی درد
روزگاری است که مردان جهان می شنوند
که زنان حرم خون خدا شیر زنند
کودکانی که بزرگ اند و سترگ افتادند
مثل شیر اند که در گله ی گرگ افتادند
کربلا شور حماسه است پر از زیبایی است
پر احساس پر از عشق پر از شیدایی است
...
به خدا خواست خدا کشته ببیند ما را
گل سرخیم و دلش خواست بچیند ما را
غنچه های حرم عشق که پر پر شده اند
گل نورند و در این دشت منور شده اند
تا نیابد خللی دین خدا خون از ما
تا نخشکد گل آیین خدا خون از ما
های و هیهات که ما اهل ذلالت باشیم
حق در این است که فرزند شجاعت باشیم
هیچ گاه از عطش آب ننالید حرم
تشنگی شربت عشقی است که نوشید حرم
تشنگی باعث فخر است خدا می داند
تشنگی می کندت مست خدا می داند
جرعه ی معرفتی ؛ تشنه ی آنیم همه
قدر جامی که بلا داد بدانیم همه
در بلا هم همه جا نور خدا را دیدیم
"آن چه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم "
***محسن رضوی***