هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز
تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز
به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم
که میکشی تو ز عبد فراری خود ناز
جسور کس چو من و مهربان کسی چو تو نیست
که با همه بدیام باز با تو گفتم زار
چه حکمتی است که در لحظه شروع گناه
تو میکنی کرم و عفو خویش را آغاز
هنوز باز نگشته، تو میگشایی در
هنوز توبه نکرده، مرا دهی آواز
اگر سؤال کنی من کیام، تو کی؟ گویم
منم ذلیل گنه، تو عزیز بندهنواز
تو دست لطف گشودی و آشتی کردی
من از چه دست نکردم به جانب تو دراز
نخواندهام به همه عمر، یک نماز درست
هم از خدا خجلم، هم ز خویش، هم ز نماز
به جای آنکه بسوزانیام به نار جحیم
مرا به آتش مهر و محبتت بگداز
به طایر دل «میثم»پری عنایت کن
که بـا کبوتر صحن علی کند پرواز
***استاد حاج غلامرضا سازگار***
روزهداران مؤمنین آماده! من ماه خدایم
ماه روزه، ماه قرآن، ماه تسبیح و دعایم
ماه حق، ماه نبی، ماه علی مرتضایم
ماه خیل انبیاء و اتقیا و اوصیایم
تا رساند بر همه عالم پیامم را محمد
خوانده از آغاز شهر الله نامم را محمد
من گرامی ماه عفو و رحمت پروردگارم
روزهداران الهی را همه باغ و بهارم
باشد از شعبان امیرالمؤمنین چشم انتظارم
در دل شب انسها با حضرت صدیقه دارم
تا سحر گه بی قرار چشم گریان حسینم
هر شب و هر روز محو صوت قرآن حسینم
دامن سجاده گردد بزم اُنس یار با من
چشم مشتاقان بوَد تا صبحدم بیدار با من
نور بخشد شمع جمع محفل دادار با من
انس میگیرند مردان خدا بسیار با من
از نسیم آید سرود نغمه روح الامینم
همدم اشک و مناجات امیرالمؤمنینم
لحظهها تسبیح و، خوابِ روزهدارانم عبادت
روزهایم روزهای صدق و اخلاص و ارادت
یوسف زهرا حسن در نیمهام یابد ولادت
وز قدوم مادر زهرا مرا باشد سعادت
روزهداران را دهـم از سـاغر قـرآن حلاوت
ای خوشا آنکس که در من میکند قرآن تلاوت
ای خوشا آنکس که قدر لیلةالقدرم بداند
ای خوشا آنکس که اشک و معرفت در من فشاند
ای خوشا آنکس که شبها تا سحر بیدار ماند
در دل شب افتتاح و جوشن و بوحمزه خواند
من همان ظرف عنایات خداوند کریمم
روح میبخشد دعای یا علیُّ یا عظیمم
وای بر آنکس که در من حق نیامرزد گناهش
یا نگردد شسته از اشک شبی روی سیاهش
آنچنان باشد که حق محروم سازد از نگاهش
در مه رحمت بوَد آغوش شیطان، جایگاهش
توشهای با خود نیارد تا خدا از او پذیرد
میسزد از غصه در عید صیام من بمیرد
خوش به حال آنکه در من دامن دلبر بگیرد
در عروج خویشتن از زهد و تقوا پر بگیرد
در دل شبهای قدرم نیز قرآن سر بگیرد
روی در محراب کوفه، دامن حیدر بگیرد
ای خوش آنکو پرکند از اشک چشم نازنین را
تـا بشویـد فرق خـونین امیـرالمـؤمنین را
ای خوش آنکو در معاصی، احترام از من بگیرد
با دهان روزهاش هر روز، کام از من بگیرد
دامن وصل خدا را در صیام از من بگیرد
در عبادت رفعت و شأن و مقام از من بگیرد
من همانا سفره مهمانی ذات خدایم
با تمام انبیاء از صبح خلقت آشنایم
«میثم» از هر لحظه من فیضها گردد نصیبت
روزه، دارو، ذکر، درمان، ذات حق گردد طبیبت
هست دامان تو هر شب دامن وصل حبیبت
هر نفس باشد دعای یـا حبیب یـا مجیبت
دوستت دارد خدا، گر تو خدا را دوست داری
صرف کن اوقات خود در روزه و شب زندهداری
***استاد حاج غلامرضا سازگار***
من بندگی نکردم، تا بنده ام بخوانی
تو کی بدین کرامت، از خود مرا برانی
بار گنه به دوشم، لا تقنطوا به گوشم
عفوت نمی گذارد، در دوزخم کشانی
این نامه ی سیاهم، این اشک صبحگاهم
من حال خویش گفتم، تو کار خویش دانی
تو برتری که سوزی، در آتش جحیمم
من کمترم که گویم، از آتشم رهانی
مولای من ، من از تو، غیر از تو را نخواهم
تو نیز رحمتی کن، کز من مرا ستانی
پا در دو سوی گورم، دردا که از تو دورم
شاید تو از کرامت، خود را به من رسانی
عفو از کرامت توست، قهر از عدالت توست
هم عفو از تو آید، هم قهر می توانی
از بس کریم هستی، با من قرار بستی
من اشک خود فشانم، تو خشم خود نشانی
در عین رو سیاهی، خواهم از تو الهی
هم من تو را بخوانم، هم تو مرا بخوانی
میثم به در گه حق، باشد دو ارمغانت
شعری که می سرایی، اشکی که می فشانی
***استاد حاج غلامرضا سازگار***
خوب است که که عاشق جگری داشته باشد
آشفتگی بیشتری داشته باشد
حاجات بهانه است که ما اشک بریزیم
خوب است گدا چشم تری داشته باشد
پرواز من این است که یک کنج بیفتم
این بال بعید است پری داشته باشد
ای یار سفر کرده نگاه پر لطفت
وقتش شده بر ما نظری داشته باشد
گر سنگ دلم باز تعلق به تو دارم
هر کعبه ای باید حجری داشته باشد
سر می زنم آنقدر به در تا بگشایی
خوب است گدا هم هنری داشته باشد
تو سمت گدا پشت کنی بهتر از این است
که چشم به دست دگری داشته باشد
از دور خودت دور مکن چند گدا را
خوب است که شه دور و بری داشته باشد
قبل از سفر آخرت ای دوست دلم را
بگذار به سویت سفری داشته باشد
انگار بنا نیست ببینم تو را .... پس
بگذار دلم یک خبری داشته باشد
***علی اکبر لطیفیان***
الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است
دل ناباورم صدا میزد:
میهمانی مگر تمام شده است؟
*
گفته بودند آخر این ماه
عاشقش سر به زیر خواهد شد
گفته بودند با دلم هر شب
توبه کن! توبه، دیر خواهد شد
*
رمضانهای بی شمار رسید
همه شبها گذشت پی در پی
با خودم گفتم ای دل بی درد
فرصت توبه میرود، پس کی؟
*
فکر این باش سال دیگر هم
رمضان میرسد ز راه اما
تو مگر میشوی عوض؟هرگز
تو مگر توبه میکنی اصلا!
*
تو فقط فکر آمدن، رفتن
فکر در مسجدِ خدا بودن
فکر با اشک خود غریبه شدن
با همه شهر آشنا بودن
*
چیست دیگر بگو که قلب تو را
به تامل، به فکر وا دارد؟
تو گمان میکنی به راه آیی؟
مرگ باید تو را به راه آرد
*
ای دل، از حال خود مشو غافل
چهره با اشک خود معطر کن
فرصت گفت و گو کمی باقی است
خیز و فریاد توبهای سر کن
***جواد محمد زمانی***
آقا سلام! ماه مبارک تمام شد
شبهای آخر من و ماه صیام شد
درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی
پشت در نگاه شما ازدحام شد
سفره دوباره جمع شد و دیر آمدیم
دیر آمدیم و قسمت ما فیض عام شد
بین دعای آخر سفره دعا کنید
شاید که سال، سالِ ظهور امام شد
آقا دعا کنید که شبهای آخر است
شاید که مهمانی ما هم به کام شد
***رحمان نوازنی***