ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار ماه رمضان - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :104
بازدید دیروز :445
کل بازدید ها :6112251

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکباره چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله شبان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بی قدری ما چون نشود فاش به عالم
ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت

تا آتش ِجوع رمضان چهره بر افروخت
از نامه اعمال سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت

چو اشک غیوران ز سراپرده مژگان
دیرآمد و زود از نظرآن جان ِجهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
***صائب تبریزی***

*عیدتان مبارک*


نویسنده سائل در سه شنبه 90/6/8 | نظر

الهی این من این جرم و خطایم
رهم دادی، مکن دیگر رهایم

بگیر از من مرا، اما نه از خود
بسوز اما مساز از خود جدایم

تو را گم کردم و خود گشته‌ام گم
صدایم کن صدایم کن صدایم

به من گفتند از اول عبد «هو» باش
چه باید کرد من عبد هوایم

تو آن ربی که با عبدت رفیقی
من آن خارم که با گل آشنایم

گنه کردم، نکردم شرم از تو
نمی‌دانم کجا رفته حیایم؟

خجالت می‌کشیدم بازگردم
تو گفتی باز هم سویت بیایم

نبودم عبد تا عبدم بخوانی
نگویم بنده‌ام، گویم گدایم

سیه رویم مگر از لطف و رحمت
بشـویی بـا غبـار کربـلایـم

از آن بر خود نهادم نام «میثم»
که بخشی بـر علی مرتضایـم
***استاد حاج غلامرضا سازگار***


نویسنده سائل در چهارشنبه 90/5/12 | نظر

از نسیم سحری روح به جانم دادند
چشمی از خون جگر اشک فشانم دادند

تا شدم هم نفس محفل رندان سحر
لذت زمزمه و آه و فغانم دادند

باورم نیست که با این همه عصیان و قصور
ره به مهمانی ماه رمضانم دادند

بهترین وقت ملاقات خدایی است نماز
فیض دیدار به هنگام اذانم دادند

نام آقا نمک سفره ی افطار من است
کرم حضرت یار است که نانم دادند

هر چقدر دور شدم باز عطایم کردند
توبه بشکستم و هر بار زمانم دادند

ناسپاسی به سر نعمت حق باعث شد
که حواله به سرای دگرانم دادند

مانده بودم که کجا درد دل ابراز کنم
به کرم خانه ی ارباب مکانم دادند

به خدا آرزویی ندارم هیچ دیگر
حرم کرب و بلا را که نشانم دادند

دلم از روز ازل هست گرفتار حسین
به غلامی درش نام و نشانم دادند

در همان روز که هر کس ز کسی بگریزد
از تولای علی برگ امانم دادند

بخداوند قسم شور حسین می گیرم
روز محشر اگرم اذن بیانم دادند
***احسان محسنی فر***


نویسنده سائل در سه شنبه 90/5/11 | نظر

روزه‌داران مؤمنین آماده! من ماه خدایم
ماه روزه، ماه قرآن، ماه تسبیح و دعایم

ماه حق، ماه نبی، ماه علی مرتضایم
ماه خیل انبیاء و اتقیا و اوصیایم

تا رساند بر همه عالم پیامم را محمد
خوانده از آغاز شهر الله نامم را محمد


من گرامی ماه عفو و رحمت پروردگارم
روزه‌داران الهی را همه باغ و بهارم

باشد از شعبان امیرالمؤمنین چشم انتظارم
در دل شب انس‌ها با حضرت صدیقه دارم

تا سحر گه بی قرار چشم گریان حسینم
هر شب و هر روز محو صوت قرآن حسینم


دامن سجاده گردد بزم اُنس یار با من
چشم مشتاقان بوَد تا صبحدم بیدار با من

نور بخشد شمع جمع محفل دادار با من
انس می‌گیرند مردان خدا بسیار با من

از نسیم آید سرود نغمه روح الامینم
همدم اشک و مناجات امیرالمؤمنینم


لحظه‌ها تسبیح و، خوابِ روزه‌دارانم عبادت
روزهایم روزهای صدق و اخلاص و ارادت

یوسف زهرا حسن در نیمه‌ام یابد ولادت
وز قدوم مادر زهرا مرا باشد سعادت

روزه‌داران را دهـم از سـاغر قـرآن حلاوت
ای خوشا آنکس که در من می‌کند قرآن تلاوت


ای خوشا آنکس که قدر لیلةالقدرم بداند
ای خوشا آنکس که اشک و معرفت در من فشاند

ای خوشا آنکس که شب‌ها تا سحر بیدار ماند
در دل شب افتتاح و جوشن و بوحمزه خواند

من همان ظرف عنایات خداوند کریمم
روح می‌بخشد دعای یا علیُّ یا عظیمم


وای بر آنکس که در من حق نیامرزد گناهش
یا نگردد شسته از اشک شبی روی سیاهش

آنچنان باشد که حق محروم سازد از نگاهش
در مه رحمت بوَد آغوش شیطان، جایگاهش

توشه‌ای با خود نیارد تا خدا از او پذیرد
می‌سزد از غصه در عید صیام من بمیرد


خوش به حال آنکه در من دامن دلبر بگیرد
در عروج خویشتن از زهد و تقوا پر بگیرد

در دل شب‌های قدرم نیز قرآن سر بگیرد
روی در محراب کوفه، دامن حیدر بگیرد

ای خوش آنکو پرکند از اشک چشم نازنین را
تـا بشویـد فرق خـونین امیـرالمـؤمنین را


ای خوش آنکو در معاصی، احترام از من بگیرد
با دهان روزه‌اش هر روز، کام از من بگیرد

دامن وصل خدا را در صیام از من بگیرد
در عبادت رفعت و شأن و مقام از من بگیرد

من همانا سفره مهمانی ذات خدایم
با تمام انبیاء از صبح خلقت آشنایم

«میثم» از هر لحظه من فیض‌ها گردد نصیبت
روزه، دارو، ذکر، درمان، ذات حق گردد طبیبت

هست دامان تو هر شب دامن وصل حبیبت
هر نفس باشد دعای یـا حبیب یـا مجیبت

دوستت دارد خدا، گر تو خدا را دوست داری
صرف کن اوقات خود در روزه و شب‌ زنده‌داری
***استاد حاج غلامرضا سازگار***


نویسنده سائل در دوشنبه 90/5/10 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<