ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار در و دیوار - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :851
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6139607

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود

شعله می پیچید بر گرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار

یک طرف گلبرگ اما بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در

میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود

قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد

شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد

گفت با در رحم کن سویش مرو
غنچه دارد، سوی پهلویش مرو

حمله طوفان سوی دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد

روز، رنگ تیره ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت

پای لیلی چشم مجنون می گریست
میخ بر سر می زد و خون می گریست

جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود
***حسن لطفی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/11/20 | نظر

 

آتشی در جگر خود یله دارم فضّه !
باز از شهر مدینه گله دارم فضّه !

یاس در آتش و آن یار تحمل کرده است
داغِ عشق است که بر پیرهنم گل کرده است


خصم می خواست که در کوی علی ننشینم
پهلو آزرد که پهلوی علی ننشینم


با همین زخم جگرسوز برون خواهم زد
معرکه غرق جنون است ، به خون خواهم زد

آه ، برخیز کنون رزم به پا باید کرد
بنداز دست علی ، فضّه ! وا باید کرد


گرچه سرگرم جنون است سراپا دشمن
صادقانه سخنی هست مرا با دشمن

دست از پشت ببندید شب و شیطان را
شاد سازید دلِ هند و ابوسفیان را


جگر حمزه از این قوم شکافی خورده است
پس عجب نیست که بازوم غلافی خورده است


شادمانید از این کرده ی خود ، می دانم
آخر این بود تلافیِ اُحد ، می دانم


عبد اسلام همان است که سلمان باشد
نه که در پشت درِ مکه مسلمان باشد


چند بر این پل فرسوده قدم بگذارید ؟
یا در این راهِ نفرموده قدم بگذارید ؟


پَرِ جبریل امین شعله سرکش دارد
بوسه گاهِ نبی اکنون گُلِ آتش دارد


سپرِ ناله به همراه دلم دارم من
ذوالفقاری به کف از آهِ دلم دارم من


جان متاعی است به بازار حق ارزان بدهم
بگذارید که در راهِ علی جان بدهم


بشکنید آهِ مرا دست ، علی را مبرید
ای ز عصیان همه سرمست ، علی را مبرید

تا کنون آینه ی صبر پیمبر باشم

وای اگر رو به سوی قبر پیمبر باشم !

وای اگر صفحه ی پیشانی ، پرچین بکنم
ایها الناس بترسید که نفرین بکنم !

این سپاسی است که از دستِ دعا باید کرد
قُنفُذ این ناله ی زهراست، حیا باید کرد
*** حجت الاسلام و المسلمین جواد محمد زمانی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/11/20 | نظر

سکوت ، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت
دل شکسته لیلا از این مصیبت سوخت
به یاد خاطره های کریم آل عبا
تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت
سکوت گفتم و یادم سکوت او آمد
و زهر گفتم و یادم زهر خوردن او
و تیر آه به قلبم نشست و کردم یاد
ز تیرهای کفن دوز بسته برتن او
وراثتی است بلا شک غریب ماندن ما
چرا که غربت شیعه ز غربت زهراست
و بر غریب مدینه سزاست گرییدن
که پای ثابت این روضه حضرت زهراست
همان کسی که غریبانه باز مسموم است
به دست همسر خود در میان خانه خویش
پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است
و زخم خورده فتاده کنار لانه خویش
کسی که سبزترین جامه را به تن دارد
نگفت علت سبزی پیکرش از چیست
و طشت داد شهادت غریب مطلق اوست
چرا که پاره جگر تر از او درعالم نیست
همان کسی که شنید به وقت کودکی اش
صدای یا ابتاه و شکستن در را
میان کوچه باریک بی شک این کودک 
همان کسی است که برده به خانه مادر را
رسید دشمن بی شرم و سد راه نمود
و ابرهای سیه روی ماه پاره نشست
و با دو دست بزرگ و ضُمُخت و سنگینش
چنان به صورت او زد که گوشواره شکست
شکست آینه اش در هجوم سنگ ستم
خمید قامتش اما عبای مادر شد
و خورد خون دل و با کسی نگفت چه دید
آه جان به لب شد و آخر فدای مادر شد
***سعید توفیقی***


نویسنده سائل در سه شنبه 89/10/21 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<