امشب در میخانه حق است که کوبیدن
لعل لب ساقی را حیف است نبوسیدن
گر مستم و هوشیارم، گر خوابم و بیدارم
کارم همه شب این است بر گرد تو گردیدن
ای شیر نجف حیدر وی شاه شعف حیدر
خوب است ز دست تو یک بادیه نوشیدن
ای پیر معارج تو وی باب حوائج تو
خوب است چنان باده در خم تو جوشیدن
ای کوه معانی تو ای بانگ ترانی تو
ای پیر و جوانی تو ای عمق پرستیدن
. . .
تو کیستی ای مولا سقا و اباالسقا
استاد ابوفاضل در آب ننوشیدن
چون بر لب آب افتاد زینب چو رباب افتاد
شد رخت اسارت را آماده ی پوشیدن
***محمد سهرابی***