ای در سپهر مجد و شرف ، رویت آفتاب
در بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب
از پا فتاده ایم، ز رحمت تو دست گیر
ما را که دل ز آتش داغت بود کباب
جمعیم ما و لیک پریشان به یاد تو
وزما شکسته تر دل زهرا و بوتراب
یا هادی المضلـّین، کز مردم ضلال
جسمت در التهاب و روانت در التهاب
تو آفتاب عالمی و از افول تو
افتاده است در همه ذرات انقلاب
ای آیت توکل وآیه ی رضا
دیدی جنایت از متوکل تو بی حساب
گاهی دهد مکان تو در برکة السّباع
گاهی درون محبس دشمن به پیچ و تاب
تو زاده بزرگ جوانان جنّتی
ای از ستم شهید شده درگه شباب
آن شربتی که داد به اجبار دشمنت
گویا شرنگ مرگ بــُد و آتش مذاب
کاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد
وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب
ای بردرت نثار درود ملائـــکه
امروز بر سلام "مــؤید" بده جواب
***استاد سید رضا موید***