ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

حبیب - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :80
بازدید دیروز :563
کل بازدید ها :6141292

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

این همه دست به سوی تو دراز است رضا !
باز مشت من و آغوش تو باز است رضا !

باز «من» دارد از آن دور تهی می‌آید
آن که می‌آید از آن دور جنازه است رضا !

زنده شد پیش نگاهت، تو خدایش شده‌ای
کفرِ «خورشید» پرستان پُرِ راز است رضا !
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 93/11/5 | نظر

 باده ازجام گهربار که باشدزیباست
می زدستان علمدارکه باشدزیباست

همه ی عمر هوادار غلامت بودی
بهر ما یار هوادارا که باشدزیباست

پر پرواز گشودیم ز حریمت به خدا
مقصد دل حرم یار که باشدزیباست
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در پنج شنبه 93/10/25 | نظر

فضّه در باز کن امروز نگارم خوب است
باغبانم پس در باغ و بهارم خوب است

از چه با هول و بلا چشم به بستر داری
با علی حرف بزن جان بسپارم خوب است

چه کنم این همه از کوثر من خون نرود
مرحم تازه به زخمش بگذارم خوب است
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/10/24 | نظر

از سر وحدت دم زدم هذا جنون العاشقین
کونین را بر هم زدم هذا جنون العاشقین

بر طره پر خم زدم بر حرف لا و لم زدم
شادی کنان بر غم زدم هذا جنون العاشقین

بر شور و بر غوغا زدم بر لا و بر الا زدم
بر جا و بر بیجا زدم هذا جنون العاشقین
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در جمعه 93/10/19 | نظر

ای فدای تو جنّ و روح و بشر
وی اسیر تو این همه یکسر

خانه ی جان بدون تو ویران
با تو ویرانه کاخی از مرمر

بسکه گیراست چشم نافذ تو
نمی افتد گدا ز منظر تو
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/10/17 | نظر

میل باران، تب رطب داریم
صد و ده کوزه می به لب داریم

از گریبان پاره مان پیداست
از همه بیشتر طرب داریم

ما پیاله به دست مشهوریم
همه از میکده نسب داریم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/10/17 | نظر

آسمان گم گشته سنگی در بیابان شما
دست مهر و مه گره خورده به دامان شما

سفره داران ملاحت با همه شور افکنی
شورها دارند بر سر از نمکدان شما

روح می جوشد زخاک و مرده می آید به رقص
بس که می ریزد مسیح از لعل خندان شما
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/10/17 | نظر

در آسمان چشم تو رأفت گذاشتند
آثاری از طلوع محبت گذاشتند

باخلقت تو ای همه ی آبروی خلق
منّت سر اهالی خلقت گذاشتند

تو آمدی که ما همگی متحد شویم
نام تو را منادی وحدت گذاشتند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/10/17 | نظر

آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی

عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمان جوانی تو میروی
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در سه شنبه 93/10/9 | نظر

شب تاریک هوای سحرش را می خواست
شهر انگار خسوف قمرش را می خواست

گوش? حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را می خواست

حضرت عسگری از درد به خود می پیچد
زهر از سین? آقا جگرش را می خواست
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در سه شنبه 93/10/9 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<