ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع) - محمد جواد پرچمی - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :308
بازدید دیروز :300
کل بازدید ها :6111587

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی

عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمان جوانی تو میروی

دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟
یوسف،جدا ز خیمه کنعان چه میکنی

تنها غریب گوشه زندان چه میکنی
ابن الرضا به حلقه شیران چه میکنی

حتی درندگان به تو تعظیم میکنند
اینجا تو را نیامده تکریم میکنند

دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت
ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت

باگریه ها به چشم ترت سخت میگذشت
آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت

بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای

گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت

شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت

آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد

تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکنند

خاکی شده است موی سرت گریه میکند
این ظرف آب بر جگرت گریه میکند

برروی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن

آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه میخورد روی لبهای تشنه ات

یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات

خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده

شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد

چکمه به روی پیکرتو بی امان نخورد
سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد

شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن

بی تو وقار خواهر تو مستدام ماند
با احترام آمد و با احترام ماند

پوشیده از نگاه خواص و عوام ماند
وای از زنی که در وسط ازدحام ماند...

احساس های خواهری اش لطمه خورده بود
حتی غرور روسری اش لطمه خورده بود
***محمد جواد پرچمی***


نویسنده حبیب در سه شنبه 93/10/9 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<