ای چراغ شب شهادت من
ای تماشای تو عبادت من
جان من! باز بر لب آمده ای
آفتابا! چرا شب آمده ای
ای امید دل شکسته ی من
ای دوای درون خسته ی من
گلوی پاره پاره آوردی
عوض گوشواره آوردی
ادامه مطلب...
هر آینه صد جلوه کند نور ضریحت
خورشید دمید از دم منشور ضریحت
انصاری و حلی شده تا صبح قیامت
چون خادم درگاه و دو مامور ضریحت
"رب ارنی" گویمت ای کشف و شهودم
من موسی بی کفشم و در طور ضریحت
ادامه مطلب...
لحظه ها میل بندگی دارند
وقت ادعیه خوانی دل شد
چشم را باید اشک پاشی کرد
وقت خانه تکانی دل شد
**
حال و روز زمین چه دیدنی است
آسمان رخت نو به تن کرده است
ادامه مطلب...
گرچه من پشت درم، راه ندی حق داری
گرچه من دربدرم، راه ندی حق داری
بسکه من این در و آن در زده ام حالا که
خورده اینجا گذرم، راه ندی حق داری
همه جا پرسه زدم غیر در خانه ی تو
حال بشکسته پرم، راه ندی حق داری
ادامه مطلب...
شکر خدا که عمرمون رسید به ماه رمضون
این بوده از لطف شما، ممنونتم صاحب زمون
ممنونتم که راه دادی نوکر روسیاهتو
گذاشتی هم ناله بشم با اشک و سوز و آه تو
میون گریه هام نوای ربنات داره میاد
تو اوج الغوث لبم، موج صدات داره میاد
ادامه مطلب...
من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند
به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند
از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد
هرکه دروقت گدایی به رقم فکر کند
بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم
دوقدم عشق بورزد سه قدم فکر کند
به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند
به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند
ادامه مطلب...
عاشقت شد از ابتدا این قدر
دوست دارد تو را خدا این قدر
بغلِ کعبه هم به جان خودت
ما نگفتیم ربّنا این قدر
بی سبب نیست شهرت آهو
آن قدر گریه کرد تا این قدر...
حرمت می رسیم زود به زود
دل نبرده کسی ز ما این قدر
چقَدَر عاشق خودت شده ای
جلوی آینه نیا این قدر
کربلا رفتم و نجف رفتم
من ندیدم برو بیا این قدر
ادامه مطلب...
نوشته اند سنان ها به تو امان ندهند
نوشته اند که ره را به تو نشان ندهند
نوشته اند به یک دیده بنگری همه را
نوشته اند دو روزن به آسمان ندهند
ادامه مطلب...
رویت به زلف پر چین تسخیر ملک دل کرد
فتحی چنین که کرده با لشکر شکسته؟
***صائب تبریزی***
صافی از آینه آموز و به هر حال بساز
تا همه خلق جهان خویش به تو بنمایند
***صغیر اصفهانی***