ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

حبیب - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :102
بازدید دیروز :162
کل بازدید ها :6143256

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

منم آن دل که ز داغ تو به دریا می زد
روضه اش شعله به دامان ثریا می زد

موسپیدی که دو دستش به طنابی بستند
پیرمردی که نفس در پی آنها می زد

آن طرف گریه ی طفلان من و در این سو
خنده بر بی کسی ام دشمن زهرا می زد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/6/9 | نظر

زیر این گنبد دوّار و کبود
کلبه ای سمت خدا در دارد
سالخورده پدری روحانی
حجره ای گوشه ی بستر دارد

ششمین مرد که یک دریا غم
آب جاری شده ی عِینش بود
قسمت بال و پر میکائیل
آستان بوسی نعلینش بود
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/6/9 | نظر

آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا
خاکسترش نشسته به روی سرم خدا

پور خلیلم و وسط شعله ها اسیر
بنما اجابتی به دل مضطرم خدا

ای وای از تغافل اصحاب سینه چاک
این درد غربت است به جان می خرم خدا
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/6/9 | نظر

از کار غربتت گره‌ای وا نمی‌کند
این شهر ، با دل تو مدارا نمی‌کند

این شهر ، زخم بی‌کسی‌ات را...عزیز من
جز با دوای زهر مداوا نمی‌کند

این شهر ، در میان خودش جز همین بقیع
یک جای امن بهر تو پیدا نمی‌کند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/6/9 | نظر

شب جمعه به لب نوا دارد
نفسش بوی کربلا دارد

به روی سر در حسینیه اش
پرچم صاحب اللوا دارد

بارها گفته کربلا رفتن
پا برهنه عجب صفا دارد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 92/6/9 | نظر

پیرمردی که حضرت جبریل
زائر غربت نگاهش بود

کوچه ها را همین که طی می کرد
صد فرشته کنار راهش بود

با ارادت تمامی ارکان
پیش پایش خشوع می کردند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در جمعه 92/6/8 | نظر

به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید
نظاره تو ابوحمزه و زراره کشید

غریب هستی و چون مادرت نشد آقا
سر مزار شما گنبد و مناره کشید

به زخم های دلت مرهمی نشد پیدا
که زهر از جگرت طرح پاره پاره کشید
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در جمعه 92/6/8 | نظر

امشب چرا اینقدر نورانی ست؟
شاید کسی نان می پزد شاید

شاید کسی نذری پزان دارد
بدجور بوی دود می آید!

از کوچه تنگ بنی هاشم
نزدیک باب جبرئیل انگار
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در جمعه 92/6/8 | نظر

وقتی کسی زمین بخورد درد می کشد
هر کس نفس زنان بدوَد درد می کشد

او هم شبیه مادر سادات فاطمه
از ضربه های دست و لگد درد می کشد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در جمعه 92/6/8 | نظر

گوشه‌ی بستر مرگ افتاده
پیرمردی که غریب و تنهاست

پای تا سر بدنش می‌لرزد
اثر زهر ز رنگش پیداست
*
حال و روزش چه قَدَر پائیزی‌ست
همه‌ی برگ و برش می‌سوزد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در جمعه 92/6/8 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<