اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید
علی را گر که بردارند از بین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید
نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم
یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید
ادامه مطلب...
سلام ای جواب سلام خدا
ظهورت طلوع تمام خدا
تویی آفتاب بلند زمین
تویی سایه ی مُستدام خدا
تویی که به تعظیم تو ابر کرد
تویی صاحب احترام خدا
ادامه مطلب...
غیر ازین در، خواهش احسان نمیآید به کار
التماس از دست این و آن نمیآید به کار
اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمیآید به کار
یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمیآید به کار
ادامه مطلب...
از همان روزی که زلف یار را کج ساختند
ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند
زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام
علتی دارد که این آثار را کج ساختند
خشت اول نام حیدر بود و چون بنا نگفت
تا ثریا قد این دیوار را کج ساختند
ادامه مطلب...
ذکر ابوتراب عجب مستی آور است
این نام پیرِ میکده ی حوض کوثر است
اصلا هراس و باک نداریم از حساب
محشر کلید باغ جنان دست حیدر است
رحمت به مادرم، که مرا مجلس تو بُرد
این شور نوکری، اثر شیر مادر است
ادامه مطلب...
غرق در نور شدم پا تا سر
تا زنم دم ز علی بار دگر
قلم وحی بگیرید به دست
بنویسید به قلبم حیدر
روز اوّل به علی دادم دل
منم و مهر علی تا آخر
گرچه نشناختمش یک لحظه
همه عمر است مرا پیش نظر
پیشتر زآنکه بگویم مدحش
هم قلم داد ندا هم دفتر:
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر
ربـّه فیـه تجلّا و ظهر
ادامه مطلب...
نبود قدر مقامت ولی مقدر شد
کنیز راده ی زهرا غلام حیدر شد
تو سروری و فقط سرو با تو همسر شد
کنار فاطمه عمر تو نُه برابر شد
ابوترابی و با تو نبی برادر شد
*
پری زدم که پرستو شوم که پر باز است
وبال بال ندارم که وقت پرواز است
پری که ناز پریدن کشیده پرناز است
هوای ابری چشمم خیال پرداز است
در آرزوی نجف دل شکست و پرپر شد
*
همیشه گرد تو پروانه وار می گردم
به گرد پای تو مثل غبار می گردم
ستاره هستم و دنباله دار می گردم
فدای نام تو دنبال "دار" می گردم
سری که پای تو افتاد عاقبت سر شد
*
رکوع رفتی و انگشتری تو تا رفت
همین که نان تو در سفره ی گداها رفت
خبر ز فرش رسید و به عرش بالا رفت
که قطره آمد و از درگه تو دریا رفت
عطای حضرت خورشید ذره پرور شد
*
شبی که قافله ی زلف تو به راه افتاد
هزار حلقه به گوش من سیاه افتاد
به جای عکس تو در چشم برکه ماه افتاد
دلی که سر به هوا شد درون چاه افتاد
اسیر دام تو را روزگار بهتر شد
*
تمام رشته ی عمر تو بی عدد، تسبیح
که بود روی لبت فاطمه مدد ، تسبیح
یقین که کشتن عمر بن عبدود، تسبیح
میان معرکه ها خورده ای نود تسبیح
و ذکر سائل در صف نشسته صفدر شد
***محمد امین سبکبار***
چه شد که خشت سر خشت چیده شد کعبه
برای چیست که این قدر کشیده شد کعبه
مگر که؟ از دل این خانه می زند بیرون
که ناز مقدم او آفریده شد کعبه
که آمد و چه شنید و چه گفت می دانی؟
که پیش خلق گریبان دریده شد کعبه
سر هم آمد و دوباره شکافت
که تا قیام قیامت پدیده شد کعبه
درخت بود و پر از میوه های کال اما
علی رسید و سه روزه رسیده شد کعبه
نمونه خط خدا را که دیده است کجاست؟
علی قشنگ ترین دست خط دست خداست
سه روز بر در کعبه نظاره می کردند
دعا برای شکافی دوباره می کردند
منجمین همه مبهوت در پی چاره
توسلی به ضریح ستاره می کردند
دوباره ریخت به هم طرح کعبه و مردم
به سوی مادر و کودک اشاره می کردند
رسید ماه و زلیخائیان ز یوسف ها
به خانه هر چه که بود عکس، پاره می کردند
ز حکم خنده وَ یا گریه های کودکی اش
از آن به بعد همه استخاره می کردند
گشود چشم و زمین را پر از حلاوت کرد
بجای گریه دو سه آیه ای تلاوت کرد
قسم به ذات تو که لایزال می ماند
زبان زمان بیان تو لال می ماند
تو پیر عالم و سلمان چند صد ساله
کنار تو پسری خورد سال می ماند
چنان که آمده ای هیچ کس نیامده است
شکوه آمدنت بی مثال می ماند
به روی سینه ی کعبه اِلی الأبد آقا
نشان آمدنت چون مدال می ماند
در آخر غزل ای پاسخ سئوالاتم
برای من فقط این یک سوال می ماند
از این علی که چنین آمده است در دنیا
چقدر فرق بود تا علیّ عرش خدا
که بود آمد و رفت و کسی نفهمیدش
چه کرد او که بشر چون خدا پرستیدش
صدای ساده ی نعلین پاره اش رفت و
فلک ندید کسی را به گَرد تقلیدش
خدا که گفت علی هست سوره ی اخلاص
خدا که گفت علی هست عین توحیدش
چو دید مزّه ی او را کسی نمی فهمد
به شاخسار زمین دست برده و چیدش
خلاصه خسته شد از نور دل خفاش
علی الصباح پلیدی شکست خورشیدش
به عرش حک شده نامش به نام آب ترین
همین که هست زمین را ابوتراب ترین
اگر چه شیعه ی مانند من فراوان است
کسی که مورد طبع علی است سلمان است
کسی که پای ولایت تمام قد مانَد
کسی که در ره رهبر گذشته از جان است
کسی که مثل علی پیش دشمنان طوفان
کسی که مثل علی پیش دوست، باران است
دعا کنید بصیرت دهد خدا ما را
بصیرت است که میزان کفر و ایمان است
اگر بصیر نباشید بعد پیغمبر
به روی مسند او جایگاه شیطان است
اگر بصیر نباشید باز می بینید
که مثل فاطمه ای پشت درب سوزان است
اگر بصیر نباشی امام بر حق را
به سجده کشته و گویی مگر مسلمان است؟!
اگر بصیر نباشی ببینی آن دم را
که چوب تو به لب قاریان قرآن است
حسین را بخدا بی بصیرتان کشتند
کنار آب لب تشنه بی امان کشتند
***محسن عرب خالقی***
در ساعتی شگفت، مکعّب شکست و بعد
مردی به جای قبله ی مردم نشست و بعد
رکعـت شـد و نمـاز شد و حمـد و سوره شد
آمـد طلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد
با یک نــفر شبیه خـودش گشـت روبرو
خود را گرفت ثانیه ای روی دست و بعد
آیات نوبری ز درخت انار چیـد
و خواند از تشهّدش: از بود و هست و بعد
مِثلِ مَثل شد و به زبانِ همه شکفت
از راه حلق در ته دل ریشه بست و بعد
چون روحِ در نسوجِ گیاهان حلول کرد
یک خوشه خورد از خودش و کرد مست و بعد
مقداری از ترشّح او را زمین چشید
قیمت گرفت خاک اراضیِ پست و بعد
ما را ببخش ما که گناهی نداشتیم
او خواست اهل بادیه را بت پرست و بعد
هر سال گفت تا که بگویند شاعران:
در ساعتی شگفت مکعب شکست و بعد...
***شیخ رضا جعفری***
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب کعبه قبله ایمان رسیده است
از آسمان حقیقت قرآن رسیده است
شأن نزول سوره «انسان» رسیده است
وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند
در قاب کعبه وجه خدا را نشان دهند
روزی که مکه بوی خدای احد گرفت
حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت
دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت
خانه ز نام صاحب خانه مدد گرفت
از سمت مستجار، حرم سینه چاک کرد
کوری چشم هرچه صنم سینه چاک کرد
وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف کرد
وقتی علی به خانه خود اعتکاف کرد
وقتی خدا جمال خودش را مطاف کرد
کعبه سه روز دور سر او طواف کرد
حاجی شده است کعبه و سنت شکسته است
با جامهی سیاه خود احرام بسته است
از باغ عرش رایحه نوبر آمدهست
خورشید عدل از دل کعبه بر آمدهست
از بیشهزار شیر شجاعت در آمدهست
حسن خدای عزوجل حیدر آمدهست
جانِ جهان همین که از آن جلوه جان گرفت
حسنش «به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما!
ای منتهی به کوچهی تو ردّ پای ما!
ای بانی دعای سریع الرّضای ما!
پیر پیمبران، پدری کن برای ما!
لطف تو بوده شامل ما از قدیمها
دستی بکش به روی سر ما یتیمها
پشت تو جز مقابل یکتا دو تا نشد
تیر تو جز به جانب شیطان رها نشد
حق با تو بود و لحظهای از تو جدا نشد
خاک تو هر کسی که نشد توتیانشد
ای شاه حُسن! با تو «گدا معتبر شود»
آری! «به یمن لطف شما خاک زر شود»
ای ذوق حسن مطلع و حسن ختام ما!
شیرینی اذان و اقامه به کام ما!
تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما
«ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما»
این حرفهای آخر شعر است و خواندنی است
پای تو هر کسی که نماند نماندنی است
***محسن عرب خالقی***