ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

میلادپیامبر اعظم(ص) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :39
بازدید دیروز :81
کل بازدید ها :6144668

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

بى خانه زیر سایه دیوار خوشترست
دیوانه بین کوچه و بازار خوشترست

از هر چه بگذرم سخن یار خوشترست
یعنى کلام حیدر کرار خوشترست:

من عاشق محمدم و جار می زنم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/11/8 | نظر

ای فدای تو جنّ و روح و بشر
وی اسیر تو این همه یکسر

خانه ی جان بدون تو ویران
با تو ویرانه کاخی از مرمر

بسکه گیراست چشم نافذ تو
نمی افتد گدا ز منظر تو
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/10/17 | نظر

میل باران، تب رطب داریم
صد و ده کوزه می به لب داریم

از گریبان پاره مان پیداست
از همه بیشتر طرب داریم

ما پیاله به دست مشهوریم
همه از میکده نسب داریم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/10/17 | نظر

در آسمان چشم تو رأفت گذاشتند
آثاری از طلوع محبت گذاشتند

باخلقت تو ای همه ی آبروی خلق
منّت سر اهالی خلقت گذاشتند

تو آمدی که ما همگی متحد شویم
نام تو را منادی وحدت گذاشتند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/10/17 | نظر

ای مفتخر خدای ز خلق جمال تو
دیده خدا کمال خودش در کمال تو

تو لایق صفات خدایی بدون شک
از این صفات هر چه که داری حلال تو

تو اشرف تمامی خلق دو عالمی
ای بهترین خلیفه حق خوش به حال تو

آن قدر شأن و مرتبه ات افضل است که
زهرا، علی، حسن وَ حسین اند آل تو

حالا که مهر و عشق تو گشته ست مال من
جان و دل و تمامی هستیم مال تو

ما بعد خانواده تو اهل دل شدیم
با "اسهد" اذان فصیح بلال تو

این سان طواف سنگ حجر می شود قبول
وقتی طواف می کند او دور خال تو

باغ جنان اگر چه چنین سبز و خرم است
شادابی و نشاط گرفت از قبال تو

من مرغ روی گنبد خضرایی توام
من بنده بزرگی و آقایی توام

ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در سه شنبه 91/11/10 | نظر

قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده
با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده

آمده تا دلمان را پر امید کند
همه را با خبر از آمدن عید کند

فقط از معجزه ی عشق تـو بر می آید
شب به پایان نرسیده است سحر می آید

مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت
ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت

در هوایت چه کنم بال کبوتر شده را
جبرئیل ام چه کنم حال کبوتر شده را

سالها پیش تر از آمدنت هم بودی
علت خلق بنی آدم و عالم بودی

سر بلندیم بگوییم مسلمان توأییم
عجمی زاده و پشت سر سلمان توأییم

می نویسم دل خود را برکاتی بفرست
می برم نام محمد صلواتی بفرست

عقل کلی و جهان جزئی از ادراک تـوأند
شیعیان علی از ما بقی خاک توأند

ما که از جلو ه ی توحیدی تو آگاهیم
در مسیر اتقرب به رسول الهیم

ما که از روز ازل جزء محبان هستیم
اشهد ان به نام تو مسلمان هستیم

آن زمانی که تو را غیر علی یار نبود
یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود

بار تو داشت نتیجه به تو ایمان آورد
باورت داشت خدیجه بـه تو ایمان اورد
***صابر خراسانی***

 


نویسنده حبیب در دوشنبه 91/11/9 | نظر

تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد
و عرش در هوس خنده های تو افتاد

برای درک تنفس در این جهان سیاه
هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد

جهان شرک به خود آمد از بزرگی تو
به گوش کعبه و بت ها صدای تو افتاد

شکست طاق بلندی که عرش کسری بود
همینکه روی زمین رد پای تو افتاد

و بعد اینکه خدایان به لرزه افتادند
به ذهن مردم خسته خدای تو افتاد

پس از نگاه سیاه و سفید اربابان
نژاد عشق بشر در لوای تو افتاد

زمان شکست زمانی که آمدی احمد
تویی که یک شبه دنیا به پای تو افتاد

تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات

ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 91/11/9 | نظر

ای فدای تو جنّ و روح و بشر
وی اسیر تو این همه یکسر

خانه ی جان بدون تو ویران
با تو ویرانه کاخی از مرمر

بسکه گیراست چشم نافذ تو
نمی افتد گدا ز منظر تو

وقت کوبیدن سرای تو شب
گاه حاجت گرفتن از تو سحر

چون تویی اول تمام رسل
آدم بوالبشر شود آخر

کوچه باغ محبّتت خضری
چل چراغ ولایتت اخضر
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/8 | نظر

آن شب از موج نور دیدن داشت
آسمانی که غرق اَنجُم بود

در زمیــن از ترنـّـم بــاران
بر لب غنچه ها تبسم بود
*
غــرقِ در نور آسمان امید
می درخشیـد مثل آییــنه

می گشود از هم و برون می ریخت
(رازهایی که داشت در سینه)
*
آن شب از لابلای عرش خدا
سوده نور بر زمین می ریخت

آسمان در نشاط و شور و شعف
چلچراغ از ستاره می آویخت
*
فوج فوج ملک به عرض سلام
آمدند از سما به سوی زمین

تا که بینند عارض احمد
آن که نامش بود به عرش آذین
*
 خانه آمنه سراسر فیض
گوئیا خـانـه ملائـک بود

مصطفی در میانه و همه مست
از شمیم گلاب و عنبر و عود
*
حوریان یک طرف همه مبهوت
همه محو نگاه دلبر خود

پک طرف جبرییل می افکند
زیر بالین مصطفی پر خود
* ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/8 | نظر

زمین به لرزه در آمد، شکست کنگره ها
رها شدند خلایق ز بند سیطره ها

شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها

صدای همهمه ی موبدان زرتشتی
هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها

شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
شب وفات زمستان سرد دلهره ها

دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها

جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در شنبه 91/11/7 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<