دوباره سرم در هوای شماست
تمام دلم سر سرای شماست
به سوی خدا رفتم و دیده ام
فقط رد پا رد پای شماست
خدا هم فقط از شما گفته است
گمانم خدا هم خدای شماست
ادامه مطلب...
یک کوزه ی بی آب، از دریا چه میداند
یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند
یک سائل بیچاره از آقا چه میداند
از چهارده خورشید عقل ما چه میداند
ما دور از "قدریم" "إنا" را نمیفهمیم
"الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم"
ادامه مطلب...
مینویسم سر خط نام خداوند رضا
شعر امروز بپرداز به لبخند رضا
آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟
از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست؟
آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد
" عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد "
آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟
یا که از چهره ی این طفل نقاب افتاده؟
بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود
" دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود "
آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت
روزی شعر مرا حضرت معصومه (س) نوشت
عدد سائل این خانه زیاد است امروز
شعر وارد شده از باب جواد است امروز
باز با لطف رضا (ع) کار من آسان شده است
کاظمین دلم امروز خراسان شده است
دوست دارم که بگردم حرم مولا را
بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را
بنویسید که تقویم بهاری بشود
روز او روز پسر نام گذاری بشود
خالق از دفتر توحید جناس آورده
جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟
شک ندارم که از این حیله ی ابتر مانده
رو سپیدیست که بر چهره ی کوثر مانده
به رضا (ع) طعنه زدن جای تأسف دارد
گر چه یعقوب شده، مژده ی یوسف دارد
این جوان کیست که معنای قیامت شده است
سند محکم اثبات امامت شده است
گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است
با پیمبر (ص) صفت مشترکش بیشتر است
این جوان کیست که سیمای پیمبر (ص) دارد
بنویسید رضا (ع) هم علی اکبر (ع) دارد
اهلبیت آینه ی بی مثل قرآن اند
این جوان کیست که از خطبه ی او حیرانند؟
نسل در نسل، شما مایه ی ایمان منید
من نفس می کشم از اینکه شما جان منید
نزند دشمنت از روی حسادت نظرت
چند روزیست پریشان شدم آقا! پسرت...
غصه ای نیست اگر این همه دشمن دارد
پسرت حرز تو را تا که به گردن دارد
پسرت مثل علی(ع) بوده، امیر است امیر
پسرت چشمه ی جوشان غدیر است غدیر
آخر شعر من از قلب هدف می گذرد
کاظمین تو هم از راه نجف می گذرد
تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست
چون که بی نام علی (ع) ماه رجب کامل نیست
یا علی (ع) یا اسد الله عنان دست تو است
جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است
***مجید تال***
با حضورت ستاره ها گفتند
نور در خانه ی امام رضاست
کهکشان ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانه ی امام رضاست
**
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
**
زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا
به خدا با خداتر از موسی
بی عصا می گذشتی از دریا
**
با خداوند هم کلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی
«کودکی هایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی
**
رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم
تا جهان هست و تا نفس باقی است
ما فقط محو کاظمین توایم
**
من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد می آیم
دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجواد می آیم
***سید حمیدرضا برقعی***
امشب همه جا حرف نگار است، دگر هیچ
امشب همه جا صحبت یار است، دگر هیچ
در محفل اهل سحر و اهل مناجات
صحبت ز سر زلف نگار است، دگر هیچ
تابیده به عالم رخ چون بدر محمد
پایان شب تیره و تار است، دگر هیچ
امشب همه جا صحبت جود است و جواد است
نامش همه جا ذکر و شعار است، دگر هیچ
از یمن عطا و کرم و جود و سخایش
دارا شده هر کس که ندار است، دگر هیچ
امشب همه مشمول کرامات جوادند
در پشت درش خیل گدایان همه شادند
گردیده درِ جود خدا بار دگر باز
میخانه ی عشق رضوی تا به سحر باز
به به چه خبر گشته شب شهر مدینه
پابوسی او آمده خورشید و قمر باز
بر گرد رخش خیل ملائک همه جمعند
ریزند به پایش همه دم دُرّ و گهر باز
رو در روی هم آینه در آینه وقتی
چشمان پسر گشته سوی چشم پدر باز
خندان شده لعل پدر پیر مدینه
وقتی به سویش گشته لبِ نازِ پسر باز
امشب سخنم شامل صد رحمت او شد
روی سخن و حرف دلم حضرت او شد...
...ای معتکف کوی تو مهتابِ شبانه
ای خیل گدایان به سویت گشته روانه
هر جا سخن از جود و عطا در وسط آید
سوی تو بچرخد سر انگشت نشانه
خورشید خجالت کشد و ماه بلرزد
تا که سخن از روی تو آید به میانه
آن قدر کرامات تو گردیده زبان زد
همیشه گدا هست به پشت در خانه
ای وارث علم رضوی، زاده ی زهرا
"یحیی" شده با علم تو رسوای زمانه
آری تو جوادی که شدی عشق موید
هم حیدر و هم آینه ی روی محمد
***ناصر شهریاری***
*از وبلاگ حسینیه*
هر که دل بُرد،دلبر ما نیست
هر که نازی فروخت،لیلا نیست
هر که هویی کِشَد مسیحا نیست
هر کسی با تو نیست با ما نیست
دلبر محض، غیر مولا نیست
عاشقان دف به کف ز حیرانی
صف کشیدند بر غزل خوانی
تا فِتد بر که فال قربانی
رحمت حق به قوم نصرانی
نزد آن شیعه کز تو شیدا نیست
مستم از عشق و خُم به دوش تویی
نُهمین بحر باده جوش تویی
پسر سلسله فروش تویی
حق تعالای هر سروش تویی
ورنه جبریل مرد اینها نیست
ای پدر خوانده ی پیاله و خُم
هو تویی ای عزیز یازدهم
ای امیر عمارت مردم
تو به "نحنُ "بناز و من "انتم"
که کتابت به شرح آتانی است
اربعینی به شیشه مِی بوده
کس نداند که تاک کِی بوده
مِهر یا این که تیر و دِی بوده
چون عروس علی ز ری بوده
نیمی از این شراب ایرانی است
شه به بزم جلوس می آید
منکر او عبوس می آید
جان سلطان طوس می آید
یا انیس النفوس می آید
جان دهیدش ، گهِ تماشا نیست
جلوات تو مشرق سحر است
خلوات تو فیض خونجگر است
سکنات تو مو به مو پدر است
حرکات تو حیدری دگر است
لمعات تو کم ز زهرا نیست
ای غروب بهانه را مرات
گریه کم کن بخور ز آب فرات
یافتی چون ز تشنگی تو نجات
به علی اصغر و لبش صلوات
بهتر از این به آب معنا نیست
جگرش را به روی دست گرفت
پسرش را چنان که هست گرفت
گردن نازکش شکست گرفت
بوسه ی تیر تا نشست گرفت
معنی، این غیر داغ مولا نیست
***محمد سهرابی***
بیا به شهر مدینه نگاه را حس کن
به دل سفر کن و نزدیک راه را حس کن
بیا به روی مسیح آفرین حق بنگر
شمیم یوسف بیرون ز چاه را حس کن
بیا به صفحه اعمال عاشقان امشب
شروع بخشش و ردّ گناه را حس کن
بیا به برکه چشم رضا زشوق امشب
جمال منعکس و روی ماه را حس کن
شکوفه ای علوی بردرخت طوبی بین
بیا حضور ولی عهد شاه را حس کن
مدینه مکّه شد وجلو ه گاه زهرا شد
بخوان ترانه که سلطان عشق بابا شد
رسید آنکه به قرآن عشق کاتب شد
شبیه جدّ خودش مظهر العجائب شد
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
همانکه ماه رخش قبله کواکب شد
چقدر آمدنش بر رضا مبارک بود
که شکر و سجده برای امام واجب شد
به کوری همه بخل طینتان جهان
تمام جود خدا را رسید و صاحب شد
رسید آنکه جواد الائمه شد نامش
همانکه جود و کرم هست تشنه جامش
جمال بی مثلش جلوه گاه خورشیدی
زبان پر گهرش آیه های تو حیدی
دلیل بندگی حق ولایت تامش
خدا ستیز بود هرکه کرده تردیدی
به جای پای خدا پا نهد هرآنکس که
کند همیشه از این شاهزاده تقلیدی
بگو بگو به خدا عشق او فزونتر ده
برای ما بپسند آنچه خود پسندیدی
تمام جلوه الله در رخش پیداست
رواست جای خدا گر ورا پرستیدی
چه کفر باشد وایمان دلم بود آزاد
منم گدای ازل زاده امام جواد
بهشت عاشق عطر و شمیم گیسویش
کلیم عابد محراب طور ابرویش
ترانه ساز غزل ها صدای زیبایش
قیامت ابدی می کند بپا هویش
ستاره عاشق برق نگاه پر فیضش
بهار ، فصل خزان بهار مینویش
یگانه ی پدر است و پدر بود عاشق
به چشم های زلال نگاه جادویش
قنوت دست گدایش روا کند حاجت
محّل رفع نیاز پیمبران کویش
زچشمه برکاتش می ولا عشق است
ز او شنیدن عرض دل گدا عشق است
خمار دیده جام شرابناک توأم
منم که آدم دارو درخت و تاک توأم
همیشه ایمن هرز دعای تو هستم
به جستجوی نهم در پی پلاک توأم
منم که حرفه اجدادی ام گدایی توست
به رسم عشق و جنون عبد سینه چاک توأم
منم دخیل بخیلی که با تو می مانم
همیشه زنده ام از عشق چون هلاک توأم
زیادی گلتان هستم وخوشم آقا
که هم سرشت شمایم غبار خاک توأم
توئی ادامه نسل بلند وپر ثمرت
دلیل خنده رخشنده لب پدرت
چه خوب آمدی ای امتدا پیغمبر
رسید ارث ولایت به دست تو آخر
ولید برتر و خوش یمن نسل ثار الله
صدای قلب امامت ، سلاله کوثر
برای اهل دو عالم تو حجت اللهی
برای شاه غریبان توئی علی اکبر
بیا به جمع شلوغی به امربابایت
که از تو بهره بگیرند مسلم وکافر
عصای پیری بابائی و عصای زمین
بشر توئی و کرامات توست فوق بشر
تمام جلوه چشم انتظاری پدری
نه ، بلکه بهر پدر جان و پاره جگری
سلام حق به شما ای طلوع زیبائی
قشنگی همه ی خواب های رویائی
تو نور اوّل وآخر تو دائما هستی
تو آفتاب ازل ماهتاب شبهائی
به سن ّ وسال تو کاری ندارم ای آقا
به سن ّ کودکی ات هم امام و آقائی
بیا و خانه تکان دل سیاهم باش
کنون که جا به دلم کرده ای عجب جائی
اگر چه پای تو برسنگ خورد و افتادی
ولی تو تا به قیامت همیشه بر پائی
به روی خاک زمین خوردی و شدی مضطر
ز سینه ناله زدی وای مادرم مادر
***مجتبی صمدی شهاب***
دلگیر تر از سینه تنگم قفسی نیست
در خانه تنهایی من هم نفسی نیست
تنهاتر از این بیکس دلمرده کسی نیست
من یکسره فریادم و فریادرسی نیست
در حسرت آغاز بهار است کویرم
*
واکن دهن شیشه من را به لبی یا
دم کن نفس شرجی من را به تبی یا
پر کن بغل سرد مرا یک دو شبی یا
سر کن با من چند سحر در رجبی یا
فرصت بده تا پیش قدمهات بمیرم
*
وقتی که به موی تو مسیر دلم افتاد
صدها گره کور سرِ مشکلم افتاد
شور لب تو بر بدن ساحلم افتاد
صد شکر که در خانه تو منزلم افتاد
در پیچ و خم عشق تو در آمده پیرم
*
آغاز بهار است صدای قدم تو
جنگل شدم از آب و هوای قدم تو
سر میدود از شوق، برای قدم تو
چشمان مدینه شده جای قدم تو
از هرچه به غیر از قد و بالای تو سیرم
*
جان همه شهر به گیسوی تو بسته است
نان همه بر همت بازوی تو بسته است
بند دل عیسی به دم هوی تو بسته است
طاقی است دل ما که به ابروی تو بسته است
با دست تو ورز آمد از آغاز خمیرم
*
با آمدنت ختم شده غصه بابا
لبخند تو شد ساحل آرامش دریا
شد بسته دَرِ تهمت بی پایه و بیجا
مبهوت شد از ذرهای از علم تو یحیی (یحیی بن اکثم)
گفتی که من از طایفه علم غدیرم
*
خورشید شدی ساقی این نور علی شد
نوری نبوی آمد و منشور علی شد
آتش خودِ حق بود ولی طور علی شد
تأکید به مستی شد و انگور علی شد
از عقل جدا شد سرِ این کوچه مسیرم
*
حرف از علی و آینهها شد چه بجا شد
دستم پُر باران دعا شد چه بجا شد
غم، پشت سرم آبله پا شد چه بجا شد
این شعر فقط صرف خدا شد چه بجا شد
از شعله این راز، گُل انداخت ضمیرم
***محمد بختیاری***
در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست
در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست
ما خُمِّ شراب از جگر غوره گرفتیم
در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست
سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم
در بین سحرها ، سحری بهتر از این نیست
ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد
در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست
حق داشت بنازد پدر پیر مدینه
در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست
گفتند جواد است سر راه نشستیم
در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست
پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را
در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست
گفتند سلامی بده و زائر او باش
دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست
پس زائر یاریم توکلت علی الله
ما عبد نگاریم توکلت علی الله
ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند
در طرز شهادت شهدا فرق ندارند
کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد
این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند
ایام طفولیت تو عین بزرگی است
در معجزه، ایام خدا فرق ندارند
از رحمت تو دور نبودند،سیاهان
وقت کرم تو، فقرا فرق ندارند
پایین سرسفره تو نیز چو بالاست
در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند
ما کار نداریم رضا یا که جوادی
در مذهب ما آینه ها فرق ندارند
تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی
یکبار دگر نیز محمد شده باشی
بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو
لب تشنه شدن از من و دریا شدن از تو
در راه عصای تو بیان کرد: امامی!
اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو
در مهد به اثبات خودت سعی نمودی
در کودکی ات این همه والا شدن از تو
چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود
حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو
چشمان موفق به امید تو نشسته است
پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو
تا زائر سرو قد و بالای تو باشد
جانم پسرم از پدر و پاشدن از تو
بگذار قدم های تو را خوب ببیند
در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند
هستند کریمان دو عالم سرخوانت
یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت
اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت
انگار که گهواره تو عرش زمین بود
وقتی پدر پیر تو می داد تکانت
تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است
هستم اگر امروز مسلمان اذانت
یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید
صدبار نمی رفت به قربان زبانت!
از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است
براین پدرت حق بده باشد نگرانت
در راه مبادا قدمت خار ببیند
آن صورت چون برگ تو آزار ببیند
یک روز می آید که می افتد بدن تو
لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو
یک روز می آید که می افتی و کنیزان
در خانه برقصند کنار بدن تو
ای یوسف زهرا - دل یعقوب فدای ...
آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو
هرچند کلام تو در آواز شود گم
اما نزند هیچ کسی بر دهن تو
***علی اکبر لطیفیان***
آسمان اشک شوق می بارید
عشق روی زمین قدم می زد
دست باران به شانه ها می خورد
خلوت باغ را بهم می زد
***
اسکله بر افق تبسم کرد
موج و ساحل کنار هم ماندند
جزر ومد کف زدند و رقصیدند
وصدفها ترانه می خواندند
***
پر و بال کبوتران واشد
دل خود را به آسمان دادند
ماتشان برده بود و از بالا
خانه ای را بهم نشان دادند
***
خانه ی آیه ها و آینه ها
کعبه تنها رفیق و همگامش
قعر زیر بنای آن خورشید
پاتوق هر فرشته ای بامش
***
ناگهان عرش بر زمین افتاد
فرش تعظیم کرده و پا شد
وملائک به چشم خود دیدند
سرزمین مدینه زیبا شد
***
ازدحام گدا چنان پشتِ
در خانه هجوم آوردند
به گمانم که روزی ِخود را
تا نگیرند بر نمی گردند
***
همه مست اند مستِ این خانه
پس نه ، این خانه نیست میکده است
چه قدر شاد شد امام رضا
که جوادش ز راه آمده است
***
نهمین نور خانواده ی عشق
هشتمین طفل مادر دنیا
پسر ماهِ حضرت خورشید
پدر جود و مهربانی ها
***
هنر یک نگاه او حاتم
بسکه از رتبه ی کرم رد شد
باعث قحطی گدا شده است
دست و دل بازی اش زبانزد شد
***
السلام ای امام سائلها
حضرت عشق همجوار خدا
دامنت رابه دست ما برسان
لطف حق? ای خزانه دار خدا
***
جود تو علت وجود من است
سوره ی کوثر امام رضا
تو جوانی جوانی ام به فدات
ای علی اکبر امام رضا
***
تو بهاری وسبزی و سروی
ماخمیده درخت پائیزیم
گریه ی تو ز ماتم زهراست
مابرای تو اشک می ریزیم
***
گرچه بی ارزشیم و سرباریم
ماخریده شدیم گریه کنیم
خنده اصلاً به ما نمی آید
آفریده شدیم گریه کنیم
***حامد خاکی***