ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار ولادت حضرت جواد الائمه و حضرت علی اصغر (ع) - حسن لطفی - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :312
بازدید دیروز :422
کل بازدید ها :6112014

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

دوباره سرم در هوای شماست
تمام دلم سر سرای شماست

به سوی خدا رفتم و دیده ام
فقط رد پا رد پای شماست

خدا هم فقط از شما گفته است
گمانم خدا هم خدای شماست

گدایی برازنده ی ایل ماست
برازنده بودن برای شماست

ندارد تفاوت کجا میرسی
که هر انتها ابتدای شماست

خیالم از این و از آن راحت است
گره هام دست دعای شماست

مرا پای حیدر هلاکم کنید
به عشق رضا سینه چاکم کنید


دلی دارم و خانه زاد رضاست
فقط یاد دارد ز یاد رضاست

کم اینجا ندیده است برایش بد است
دلم مستحق زیاد رضاست

نجف،کربلا رفتم و گفته اند
که راهش دهید از بلاد رضاست

گره می خورد زندگی ام ولی
همین نا مُرادی مراد رضاست

به خود آیم و باز بینم سرم
روی خاک باب الجواد رضاست

جوادش در بسته را باز کرد
گره های من را رضا باز کرد


خبر را مسیح از مسیحا شنید
خبر را ز جبریل موسی شنید

اگر گوش تا گوش دل را دهی می توان
که از کعبه هم ذکر مولا شنید

زمین خشکسالی ترک خورده بود
ولی ناگهان بوی دریا شنید

دل انبیا بر دری می تپید
که از آن صدای شما را شنید

خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد
شبی که رضا ذکر بابا شنید

تو هم مادری هستی و می شود
که از قلب تو نام زهرا شنید

فدای نفسهای بابایی ات
فدای تپش های زهراییت

ز تو کوچه ها تا معطر شدند
حسودان این شهر ابتر شدند

به کوری چشمان ناباوران
همه محو روی پیمبر شدند

عسل های کندوی لبهای توست
گر این روزها شهد و شکر شدند

برای تماشای لبخند توست
علی اکبری ها کبوتر شدند

کریمی کرامت،جوادی و جود
چه خوش کُنیه هایت مکرر شدند

شبی که اذان گفت بابا همه
پُر از یاد میلاد اصغر شدند

خدا دید چشم پر احساس تو
از آن ابتدا غرق مادر شدند

کسی را نگاهت معطل نکرد
دو دست مرا هیچ معطل نکرد


تو دریایی و در تماشا رباب
تو در خوابی و غرق لالا رباب

تو تا آمدی آبرو دادی اش
که خندید با تو به زهرا رباب

شبیه حسینی و مات تو اند
همه دور گهواره حتی رباب

تو ذات بزرگی و جایت بلند
تو را داده بر دوش سقا رباب

تبسم کن و خیمه را شاد کن
بیا زنده کن عمه را با رباب

به دستان بابا هواست نبود
که چشمش به راه است آنجا رباب

نگو مادرت را صدا می زدی
به دست پدر دست و پاز میزدی
***حسن لطفی***


نویسنده حبیب در سه شنبه 94/2/8 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<