گویا که خاک مرده به کوفه نشسته است حیدر دلیل زندگی و جان کوفه بود
ازسجده سربلند نمود و سرش شکست این مزد سرزدن به به یتیمان کوفه بود
امشب برای شیرخدا شام آرزوست پایان تلخ دوره ی چشم انتظاری است
امّا برای زینب محزون ادامه ی دوران تیره ی غم واندوه وزاری است
سرخی خون زریش سفیدش نمی رود زینب به اشک ، خون زلبش پاک میکند
مانند دفن فاطمه درغربتی عجیب فردا حسن جنازه ی او خاک می کند
ادامه مطلب...
در شب بهت چشم عرش خدا
پدری مهمان دختر بود
مثل هر شب دوباره نان و نمک
وقت افطار سهم حیدر بود
در گلویی که استخوان مانده
بغض دلتنگیش ترک برداشت
با تماشای اشک و آه پدر
چقدر اضطراب دختر داشت
ادامه مطلب...
رمضان بود و شب نوزدهم
ام کلثوم کنار پدرش
سفره گسترده به افطار على
شیر و نان و نمک آورد برش
میهمان، مظهر عدل و تقوى
میزبان، دختر نیکو سیرش
ادامه مطلب...
از سر شانه ی در حال نماز سحرش
چقدر بال ملک ریخته تا دور و برش
او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا
آسمان است و رسیده است زمان سفرش
همه ی شصت و سه سالش به غریبی طی شد
می رود تا که خدایش نکند بیشترش
ادامه مطلب...
اگر دست علی دست خدا نیست؟
چرا دست دگر مشکل گشا نیست؟
اگر دستی است ذات لم یزل را
به جز دست علیّ المرتضی نیست
یدا... است و عین ا... ناظر
به جز وی محرم اسرار ما نیست
ادامه مطلب...
هر آینه صد جلوه کند نور ضریحت
خورشید دمید از دم منشور ضریحت
انصاری و حلی شده تا صبح قیامت
چون خادم درگاه و دو مامور ضریحت
"رب ارنی" گویمت ای کشف و شهودم
من موسی بی کفشم و در طور ضریحت
ادامه مطلب...
هر که مست است مست روی علی ست
هر چه مستی ست از سبـوی علی است
تاک را کاشت با دو دست خـودش
باده یک قطره از وضوی علی ست
ای که پرسیدی آمدم ز کجا؟
بر تنت گرد و خاک کوی علی ست
هر کسی اصل خـویش را جوید
به یقین گرم جستجوی علی ست
از علی آمده ست هر چه که هست
بازگشت همه به سوی علی ست
آنچه تنزیل بـر محمّد شد
با خدا شرح گفتگوی علی ست
معنـی اینمــا تـولوا... چیست؟
هر طرف رو کنید روی علی ست
او خدا نیست نه! خدا او نیست
که خدا هم در آرزوی علی ست
هو علی هو علی علی هو هو
دو جهان غرق های و هوی علی ست
***جلیل صفربیگی***
هر چند زخم کاری روی سرم شدی
اما علاج این دل زخمی ترم شدی
ای تیغ... حاجتم که روا شد... ولی بدان
تیری به قلب غم زده? دخترم شدی
یک تن در این دیار وفای تو را نداشت
در دست دشمن آمدی و یاورم شدی
اما نه... ضربه ای که زدی رنگ کوچه داشت
آیا تو در مدینه وبال پرم شدی؟
یادت که هست... حائل در بود و با قلاف
شلاق برگ های گل پرپرم شدی
یاری قنفذ آمدی و بین کوچه ها
زخم کبود بازوی نیلوفرم شدی
***
می بینم آن زمان که به دستان حرمله
تیری سه شعبه در گلوی اصغرم شدی
می بینم آن زمان که تو در هیبت عمود
روزی خراب بر سر آب آورم شدی
***محمد علی بیابانی***
*** از وبلاگ حسینیه***
مسجد، خموش و شهر پر از اشک بیصداست
ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟
ای نخلها که سر به گریبان کشیدهاید
امشب شب غریبی و تنهایی شماست
دلها تمام، خیمه آتش گرفتهاند
صحرای کوفه شام غریبان کربلاست
امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است
اما دل شکسته او در خرابههاست
سجاده بیامام و زمین لالهگون ز خون
مسجد غریب مانده و محراب، بیدعاست
باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر
امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست
تو از برای خلق جهان سوختی علی!
اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست
ای چاه کوفه اشک علی را چه میکنی
دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟
باید به گریه گفت: علی حامی بشر
باید به خون نوشت: علی کشته خداست
هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر
«میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
***استاد سازگار***
این چشم ها به راه توبیدار مانده است
چشم انتظارت از دم افطار مانده است
برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیار مانده است
با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکار مانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام ترب گو
چندین نفس به لحظه دیدار مانده است
از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
برروی دست و گردنت انگار مانده است
می دانی ای شکسته سر آل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرار مانده است
از بغض دشمنان به توی ک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدار مانده است
***محسن عرب خالقی***