ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

شب هشتم محرم - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :93
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6138849

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند
‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ پیش چشمش مصطفایش را زمین انداختند

حل مشکلهای هر پ‍یری جوانش می شود
آه این مشکل گشایش را زمین انداختند

بار دیگر بین کوچه پهلوی زهرا شکس‍ت
بار دیگر مجتبایش را زمین انداختند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 93/6/24 | نظر

عرش افتاده زمین یا پسرم افتاده؟
چیست این شور که در بین حرم افتاده؟

آه یعقوب کجایی که ببینی امروز
گله ای گرگ به جان پسرم افتاده

شده ام آینه و نقش ترکهای لبت
مو به مو زخم شده بر جگرم افتاده
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 93/5/26 | نظر

خواستی پر بکشی تا که کبوتر بشوی
از پدر دور شوی عرصه ی محشر بشوی

خواستی که نفر اول میدان باشی
زودتر سر بدهی تا که کمی سر بشوی

یک قدم پیش پدر راه برو بعد برو
تا که یک بار دگر حضرت مادر بشوی
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/20 | نظر

بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟

فقط برای نمازی کنار بابا باش
هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده

چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی
چرا که چشم تو خیره به آسمان مانده
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/20 | نظر

نگاه مختصری کن به چشمهای ترم
که جان سالم از این مهلکه بدر ببرم

لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا
نفس بکش علی اکبر نفس بکش پسرم

نفس بکش پسرم تا که من فَزَع نکنم
و پیش خنده ی این قوم نشکند کمرم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/20 | نظر

غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم
خیز و کن یاری ام ای چشم و چراغم پسرم

تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید
خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم

چشم خود وا کن اگر لب به سخن وا نکنی
مکن از موی پریشان خود آشفته ترم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 92/6/3 | نظر

دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است
نازها از پسر خویش کشیدن سخت است

سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم
ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است

مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد
تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است

خواستی این پدر پیر خضابی بکند
خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است

نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم
خار را از جگر خویش کشیدن سخت است

گر چه چشمم به لب تست ولی لخته ی خون
از دهان پسر خویش کشیدن سخت است

تکه های جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است

بِه، که از گردن من دفن تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در شنبه 90/9/12 | نظر

در قد و قامت تو قد یار ریخته
در غالب تو احمد مختار ریخته

به عمه های دست به دامن نگاه کن
دور و برت چقدر گرفتار ریخته

گفتی علی و نیزه دهان تو را گرفت
ازبس که در اذان تو اسرار ریخته

معلوم نیست پیکرت اصلا چگونه است
بهتر نگاه می کنم انگار ریخته

دارد زره ضریح تو را حفظ می کند
بازش اگر کنند بالاجبار ریخته

یک روز جمع کردن تو وقت می برد
امروز بر سرم چقدر کار ریخته

زیر عبا اگر بروم پا نمی شوم
از بس به روی شانه من بار ریخته

گیسوی توهمین که سرت نیمه بازشد
از دو طرف به شانه ات ای یار ریخته

آن کس که تشنگی مرا پاسخی نداد
حالا نشسته بر جگرم خار ریخته
***علی اکبر لطیفیان***



نویسنده سائل در شنبه 90/9/12 | نظر

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
و از این پیر جوانمرده،کمانی تر نیست

دست و پاپی، نفسی، نیمه نگاهی، آهی
‏غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست

در کنار توام و باز به خود می­گویم
نه حسین، این تن پوشیده ز خون اکبر نیست

هرکجا دست کشیدم ز تنت گشت جدا
‏از من آغوش پُر و از تو تنی دیگر نیست

دیدنی گشته اگر دست و سر و سینه تو
دیدنی تر ز من و خنده آن لشکر نیست

استخوان­های تو و پشت پدر، هر دو شکست
‏باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست
***حسن لطفی***


نویسنده سائل در شنبه 90/9/12 | نظر

زود آمدم کنار تو اما چه دیر شد
بابای داغٍ مرگ جوان دیده پیر شد
کامم هنوز تشنه ی آن کام تشنه بود
اما لب تو چشمه ی خون کویر شد
سنگینی زره به تنت ماند و آهنش
در زیر پای این همه ضربه حریر شد
قسمت شدست میوه ی  من قسمتت کنند
جسمت نصیب نیزه و شمشیر و تیر شد
هر گوشه گوشه ای، همه جا پیکر تو هست
بیخود نبود اینکه دلم گوشه گیر شد
دستت کجاست تا که بلندم کند مرا
افتاده ام به پای تو جانم اسیر شد
فکری به حال معجر عمه بکن که باد
با ناله های زخمی من هم مسیر شد
باید هزار مرتبه بعد از تو کشته شد
باید که دست شست ز دنیا و سیر شد
***محمد امین سبکبار***

ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
چون که عشق پدران نیست کم از مادرها
پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهرها
بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها
مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها
حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشترها
زودتر از همه ی آماده شدی،یعنی که:
"آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها
آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجرها"
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکرها
آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبرها
گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگرها
با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در جمعه 89/9/19 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<