بارالها به ما بگو تا کی؟
جبرها حاکم جهان باشد؟
آتش کینه هایشان تا کی؟
بر دل صاحب الزمان باشد؟
ادامه مطلب...
تا بی خردیََّ عده ای نادان است
تا وسوسه های آخر شیطان است
با حضرت حجر بن عدی میگویم
بهتر که مزار مادرم پنهان است
***علیرضاخاکساری***
کجاست عشق که با اشتباه، خوش باشیم
شبیه شعله به عمر تباه، خوش باشیم
کجاست برق که مانند ابر های بهار
به سر کشیدن یک جرعه آه، خوش باشیم
کجاست باد که مثل درخت های خزان
به دست خشک و سر بی کلاه، خوش باشیم
خیال برکه ی ما را به هم بریز! ای سنگ!
که ما چقدر به رویای ماه، خوش باشیم
که ما چقدر به جبر زمان برنده شویم؟
بیا به باختنی دلبخواه، خوش باشیم
بیا که در تب این راه های بی مقصد
شبیه قله ی "نا سر به راه" خوش باشم
نماز صبح به خفتن قضا نخواهد شد
اگر که تا به سحر با گناه، خوش باشیم
گناه به ؛ که سر سفره های "الا الله"
به نیم زمزمه ی "لا اله" خوش باشیم
***رضا شیبانی اصل***
بعد از شب انتظار آمد بی تو
شوریده و بی قرار آمد بی تو
آقای غریب من که دلتنگ توام
یکبار دگر بهار آمد بی تو
***عبدالرحیم سعیدی راد***
یک سررسیدِ خاک خورده و یک سینه ی کباب
یک ساعت قدیمی و یک تنگِ پر حباب
یک سفره ی بزرگ و سفید و پر از امید
چندین سوال ساده و غمگین و بی جواب
سوز فراق و غصه ی چندین و چند سال
شام سیاه و قحطی خورشید و آفتاب
یک کوزه ی پر از گل نرگس پر از صفا
یک چشم پر ز اشک که خسته شد از سراب
یک قلب پیر، گرفته، شکسته، سرد
یک حال زار، پریشان، کسل، خراب
یک سیب سرخِ لک زده از سوز انتظار
هفتاد و دو ستاره و یک ماه و یک شهاب
چادر سفیدِ مادر و چشمان خیس او
شاید دعای مادرِ من گشته مستجاب
روزی طلوع می کنی آخر از انتظار
خورشید من!به سفره ی نوروزی ام بتاب
***محمدرضا طاهری***
امام صادق(ع) فرمود:
أحب إخوانى إلیّ مَن أهدى إلیّ عیوبى
محبوب ترینِ دوستان در نزد من کسى است که عیب هایم را به من هدیه کند
***
***محمد سهرابی یکی از شاعران آئینی و مذهبی سال های اخیر است که مقاله ای در باب شعر آئینی و همچنین دیدار اخیر مقام معظم رهبری با شاعران آئینی در هفته نامه پنجره نگاشته است که قدری تامل برانگیز است:
...اما آنچه راجع به دیداری که شاعران هیأتیسرا با مقام معظم رهبری در روز ولادت باسعادت حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتند، میتوان گفت این است که این دیدار، دیداری بود از سر تعجیل و گویا مصادره کاری فرهنگی، بهنام شخص و یا عدهای خاص. متأسفانه جلسه از چنان سطح پایینی برخوردار بود که دل بسیاری از صاحبان قلم را به درد آورد. جلسه با سیر خطی خود در مدت زمان معلوم، هیچ صعودی را به خود ندید و جز اینکه حاضران به زیارت حضرت آقا نایل شده باشند، هیچ حظی نداشت.
اشعاری که قرائت شد اشعاری سطح پایین، و سست بود. مدیریت جلسه با ضعفهایی توأم بود که زمینه کسالت جمع را بهوجود میآورد. در پایان جلسه حضرت آقا فرمودند که اتفاقات خجستهای در شعر، البته در آیندهای نهچندان دور خواهد افتاد. جماعت شاعر حاضر در جلسه نیز این حرف مبارک را به خود گرفته و گمان برشان داشت که اشعارشان مورد توجه طبع شریف معظمله قرار گرفته؛ در حالیکه در همان جلسه، آقا سخنی به این مضمون فرمودند که پس مضامین شعر کجاست؟ این نکته خیلی باریک است. حضرت آقا حفظهالله بسیار به مضمون تأکید دارند. نگارنده معتقد است که شعر حالمحور، که در مجلس صدای احسنت توخالی حضار را بلند کند، هیچگاه ماندگاری نخواهد داشت! هرچند با مواد نگاهدارنده، تاریخ انقضای مصرف آن را مدتی عقب بیندازند. در اصل این شعر مضمونمحور است که ماندگار است. شعر بیمضون مانند آدم خوشقواره خوشچهره موزونی است که خنگ است و فکری در سرش نیست. وقتی آدم او را از دور میبیند خوشش میآید و به طرف او میرود. بعد که خواست با او حرف بزند میبیند یارو اصلا یا لال است یا عقبمانده. این است که شعر مثلا حافظ اینهمه سال دوام آورده. شعر صائب تا قیام قیامت صائب است و مو لای درز حرفهایش نمیرود. متأسفانه شاعران هیأتی امروز شعر خود را بهسمت نثر روزنامهای میبرند. بسیاری از ایشان گمان میکنند که این یک هنر است. درست است که استفاده از زبان معیار جامعه در شعر خوب است، اما شاعر دستخطی مثل اماننامه از زبان و گویش مبنی بر سخیفنشدن شعر خود ندارد. در این عرصه کسی پیروز است که خود را نبازد. امروز زبان اکثر شاعران هیأتی، به زبانی متحد رسیده است. یعنی اگر شما یک مجموعه شعر شامل صد غزل از صد شاعر جوان جمعآوری کنید و آن را به فردی بدهید که این آقایان را نشناسد، نمیتواند مشخصه سبکی و یا زبانی برای شعرها در نظر بگیرد. واضحتر بگویم که او گمان خواهد کرد که این کار را به یک نفر کنترات دادهاند تا مثلا صد غزل هیأتی پارسی بگوید.
شاعر شعر معصوم باید به مضمون توجه داشته باشد، نه به حال. شعر معصوم باید مضمونمحور باشد نه حالمحور.
به هر ترتیب آنچه از جلسه دیدار دوستان هیأتی با حضرت آقا که در میان آنان جماعت مداح نیز - که معلوم نیست برای چه آمده بودند - حضور داشتند، حاصل میشود این است که جلسه فوقالذکر، کار سترگی را که میتوانست بهنحو احسن انجام شود، زخمی کرد؛ کاری که شاید دیگر وصال ندهد. نگارنده بعید میداند که جلسهای با این ترکیب و با این سطح و البته با این بار علمی معدوم، بار دیگر در حضور آقا تشکیل شود. متأسفانه برخی آقایان کار شعر معصوم را با ارائه بد خراب کردند؛ کاری که میتوانست به شایستهترین وجه و در بهترین ابراز و ظهور انجام شود.
والسلام
***محمد سهرابی - هفته نامه پنجره شماره 98***
درد خواهم دوا نمی خواهم
غصه خواهم نوا نمی خواهم
عاشقم، عاشق مریض توأم
زین مرض من شفا نمی خواهم
من جفایت به جان خریدارم
از تو ترک جفا نمی خواهم
از تو جانا جفا وفا باشد
پس دگر من وفا نمی خواهم
تو صفای منی و مروه من
مروه را با صفا نمی خواهم
صوفی از وصل دوست بی خبر است
صوفی بی صفا نمی خواهم
تو دعای منی تو ذکر منی
ذکر و فکر و دعا نمی خواهم
هر طرف رو کنم توئی قبله
قبله! قبله نما نمی خواهم
هر که را بنگری فدائی توست
من فدایم فدا نمی خواهم
همه آفاق روشن از رخ توست
ظاهری، جای پا نمی خواهم
***حضرت روح الله***
*** در سرزمین حجاز یاد همه دوستان امیرالمومنین (ع) بودم***
امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان، با من سحر کن
بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن
گل های شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری، با جان عاشق کار داری
***حمید صالح اعلاء***
عرض سلام و ادب محضر شما خوبان
به دلیل پاره ای از امور و مشکلات ، موقتا توفیق خدمت گزاری در تیشه های اشک رو ندارم.
محتاج دعای خیر شما عزیزان هستم.
یا حق.