ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

پنجره فولاد - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :693
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6139449

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان تو و سفره احسان تو بودم
یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم
ای کاش فقط بی‏سر و سامان تو بودم
تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد 
زآن روز چو آهوی بیابان تو بودم
طوفان عجیبی است غم عاشقی تو 
چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم
ای گنبد تو عشق ، من خسته دل ای کاش  
چون کفتر پر بسته ایوان تو بودم
یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست  
ای کاش ز  زوار خراسان تو بودم
***مهدی صفی یاری***


نویسنده سائل در دوشنبه 89/7/26 | نظر

رسید تا فلکه آب و روبروی حرم
گذاشت دست به سینه : سلام سوی حرم
لب زمین دو چشمش دوباره باران خورد
در آستانه دریا گرفت بوی حرم
گذاشت صورت خود را به صورت یک در
نفس کشید و نفس شد به رنگ و روی حرم
تمام حس عطش را به کاسه ها نوشید
و پر شد از تب و تاب لب سبوی حرم
در آن طرف پدری که خمیده . با گریه
گره زده پسرش را به آبروی حرم
چقدر قطره به دریا رسیدنش زیباست
چقدر زمزمه جاری شده به جوی حرم
در ازدحام توسل ز چشم من گم شد
ضریح بود و هزاران دعای توی حرم
شکست بین نماز زیارت آقا
شکست و ریخت قنوتش به گفتگوی حرم
***
شفا گرفته مریضی ...زدند نقاره
صدای معجزه پیدا شد از گلوی حرم
***
گذاشت دست به سینه .عقب عقب برگشت
رسید تا فلکه آب و روبروی حرم
***علیرضا لک***


نویسنده سائل در شنبه 89/7/24 | نظر

گل می کند بهار تو در باغ سینه ها
پر می شود ز باده ی تو آبگینه ها
ن
قاره می زنند به بامت فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها
دیگر غریب نیستی ای آشنا ترین
تایید می کند سخنم را قرینه ها
اول همین که سمت حریم تو آمدند
صدها هزار مرد غریب از مدینه ها
دیگر هم آن که از نفس تو غریب ماند
در سینه های عاشق وصل تو کینه ها
تجدید کن حکومت خود را به قلبها
اینجا فراهم است برایت زمینه ها
گرم فضا نوردی خوف و رجا شدیم
آیا به ما نمی رسد آخر سفینه ها
دارد حکایت از عشاق گنبدت
یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت
هر سر که از خیال تو پر شور می شود
دریای بر کرانه ای از نور می شود
در شعله ی محبت تو سینه تا گداخت
غرق تجلی است وشب طور می شود
با هر "وان یکاد" لبان فرشته ها
صد چشم زخم از حرمت دور می شود
فردا که موج خیز هراس است زائرت
در ساحل نجات تو محشور می شود
با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو
از بس حریم قدس تو پر نور می شود
چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو
فوق بهشت آمده صحن عتیق تو
ما را به گوشه حرم خود مقیم کن
مهمان مهربانی دست کریم کن
تا شعله زار شوق تو بالی بگسترد
ای صبح، دشت عاطفه را پر نسیم کن
دربانی حریم تو در آرزوی ماست
ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن
مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است
وقف غبار روبی فرش و گلیم کن
بی اطلاع از اول و از آخر خودیم
ما را که حادثیم، رهین قدیم کن
این دل زجنس پنجره فولاد تو نبود
یعنی که زود می شکند از فراق، زود
خورشید گرم چیدن بوسه زماه توست
گلدسته ها منادی شوق پگاه توست
آری شگفت نیست که بی سایه می روی
خورشید هم زسایه نشینان ماه توست
از چشم آهوان حرم می توان شنید
این دشتها به شوق شکار نگاه توست
بالای کاشی حرم تو نوشته است
هرجا دلی شکست همان بارگاه توست
با این که سال هاست سوی طوس رفته ای
اما هنوز چشم مدینه به راه توست
یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود
دیگر مسافرم زسفر بازگشته بود
هرچند سبز مانده گلستان باورت
آیینه ای جز آه نداری برابرت
راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است
با شوق دیدنت شده آواره خواهرت
دیگر دلی به یاد دل تو نمی طپد
بالی نمانده است برای کبوترت
...
مثل نسیم می رسد از ره جواد تو
یعنی نمی نهی به روی خاکها سرت
تنها به کرب و بلا سرنهاده بود
مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت
اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان
تا کربلاست همسفر کاروانمان
***
جواد محمد زمانی***


نویسنده سائل در یکشنبه 89/7/18 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<