وقتی خدا قدم به دل و جان ما گذاشت
عباس را به جان و دل شیعه جا گذاشت
عطر ادب ز خیمه ی عشاق شد بلند
وقتی حسین پرچم عباس را گذاشت
ای همت بلند تو خلوتگه امان
بیچاره آنکه حق تو را زیر پا گذاشت
نور تو را مقام تو را عصمت تو را
جز در وجود پاک تو خالق کجا گذاشت؟
فانی فی الحسین شدن از مرام توست
در مکتبی که دست تو آن را بنا گذاشت
سلطان عشق گفت:فدای تو جان من
بعد از خودش امام تو سنت بجا گذاشت
با انتقال رتبه باب الحوائجی
ارباب ما نهایت منت به ما گذاشت
انگار علاقه به تو ارث فاطمی است
در دل عزیز فاطمه عشق تو را گذاشت
تقوا و زهد علم وعمل غیرت و وقار
اینها مظاهری است که در تو خدا گذاشت
روزی که از وجاهت تو پرده بر کشند
پیغمبران ز وجه خدا جرعه سر کشند
آنکه تو را ز زمره ی جانانه ها نوشت
نام ترا به سر در میخانه ها نوشت
ساقی شدی که ساغر ایمان دهی به ما
قدر تو را قدیر به پیمانه ها نوشت
قصه نویس مبتکر قصه های عشق
قد تو را رشید چو افسانه ها نوشت
ای سایه ات پناه امام زمان، خدا
کهف تو را امن ترین خانه ها نوشت
خشم خدا به ابروی پیوسته ات سزاست
چشم تو را مراقب بیگانه ها نوشت
جانت فدای طاعت و جسمت فنای یار
وصف تو را شبیه به پروانه ها نوشت
گلبوسه ها به دست تو دارد پیام ها
دست تو را محافظ گلخانه ها نوشت
رزمت عجیب شبیه به جنگیدن علی است
شمشیر تو خطوط سر شانه ها نوشت
حیدر،حسن،حسین اساتید جنگی ات
درس تو را زمکتب شاهانه ها نوشت
وقتی سخن ز ساقی و ساغر شود رواست
نام تو را به سر در خمخانه ها نوشت
عشقت جلال ماست، تبارکت یا هلال
رویت جمال هوست، تعالیت یا جلال
از بس نوشته اند جمالت منور است
رویت سزای گفتن الله اکبر است
ای حمزه ی رسول گرامی کربلا
محو تو سید الشهدای پیمبر است
ای نافذ البصیره کجا سیر می کنی
چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است
از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی
دستت شفیع امت زهرای اطهر است
سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد
کی هیبتت به هیبت زینب برابر است
آنانکه نام ماه بنی هاشمت دهند
رخسارشان منور صد ماه و اختر است
فضل وکمال را به تو تفویض کرده اند
آنانکه فضلشان همه از فضل داور است
روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند
آنانکه از شهادتشان فیض محشر است
دل را شراب صحبت تو مست می کند
ما را خمار بوسه بر آن دست می کند
روز ازل که روز علمداری تو بود
آب حیات تشنه لب یاری تو بود
روزی که جام عشق عطشناک مرد بود
آن روز روز سید وسالاری تو بود
کافی نبود سر بکشد جام عشق را
تنها کسی که شاهد میخواری تو بود
روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود
صحن الست صحنه ی دلداری تو بود
دل دادی وشد آتش دلبر به کام تو
لب تشنگی متاع خریداری تو بود
چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد
شرم شریعه از عرق جاری تو بود
وقتی تنت نشست ز مستی میان نور
عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود
بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد
فخر خدا برای گرفتاری تو بود
آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا
زهرا کنار علقمه در یاری تو بود
آن ساقی آفرین که تو را آفریده است
مشک تو را و اشک تو یکجا خریده است
*** محمود ژولیده ***
آن دلبری که بندگی ات را روا نوشت
مارا غلام حلقه به گوش شما نوشت
روز ازل مربی اشراق عاشقی
نام ترا به صفحه ی دلهای ما نوشت
آن خالقی که مهر تورا مُهر سینه ساخت
با لوح دل حدیث ترا آشنا نوشت
با جوهر طلا به شبستان آسمان
وصف ترا به خط جلی کبریا نوشت
با جان و دل ولایت تو خو گرفته است
خلاق عشق بندگی ات را سزا نوشت
صدها طواف،بی تو نیارزد به ارزنی
چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت
بعد از خدا کریم ترینی امام من
از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت
آن خالقی که عادت احسان دهد ترا
دل را گدای سامره ی هل اتا نوشت
مارا غلام همت تو آفریده اند
ریزه خوران دولت تو آفریده اند
ای از کرشمه های تو روی بهار سبز
وز غمزه ی نگاه تو لیل و نهار سبز
تا زیر سایه ی تو کند عشق زندگی
باشد برای شیعه همه روزگار سبز
بی حسن تو بهشت صفایی نمیگرفت
جنات تجری است به آن نوبهار سبز
ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ
لعل تو سرخ و چهره سپید،اقتدار سبز
این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز
از رعد و برق غمزه ی مژگان عاشقت
ابر بهار و عاطفه ی بیقرار سبز
گل میدمد ز مقدم خورشیدی شما
پشت لب فلک ز تو ای گلعذار سبز
بازار سرد منتظران از تو گرم شد
دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز
شیعه دگر بهانه به دشمن نمیدهد
با دیدن بقیع دگر تن نمیدهد
تو محور حدیث شریف زعامتی
چشم و چراغ دین و اساس امامتی
احکام اهل بیت به تو میشود درست
در خاندان وحی چه والا اقامتی
روشن ترین چراغ هدایت به دست تست
تو قله ی امامت و دین را علامتی
ای زاده ی خلیل خلیلان بت شکن
در آتش فراق چه برد و سلامتی
هرچند در حصاری و تبعید جای تست
تو مظهر مقاومت و استقامتی
ای در برابر همه ی کفر یک تنه
الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی
محراب از نماز تو بالا بلند شد
ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی
شد خوشه ی طلایی گندم ز گونه ات
ای سفره دار عشق عجب با کرامتی
ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
دلسوزی ات امان من النار شیعیان
دست قلم به پای ثنایت نمیرسد
مهر فلک به گرد عبایت نمیرسد
مهر و مه از افاضه ی ذرات نور تست
دست ستاره بر کف پایت نمیرسد
باید سپرد دسن عنان را بدست تو
بی تو کسی به مرز هدایت نمیرسد
آن مدعی که از تو اطاعت نمیکند
دستش تهی است چون به عطایت نمیرسد
حتی اگر امارت عالم شود نصیب
بی حکم تو کسی به کفایت نمیرسد
آب حیات چشمه ی مهر ومحبتت
به تشنگان بدون عنایت نمیرسد
تردید در امامت تو هرکه میکند
دستش به ریسمان ولایت نمیرسد
هرکس که بر ولی شما اعتنا نکرد
عهدش به روز عهد و وفایت نمیرسد
مهدی اگر دعا نکند وای بر دلم
دل را اگر صدا نکند وای بر دلم
*** محمود ژولیده ***