پس از شام غریبان یاد یاری ماند و "من ماندم"
فروغ دیده شب زنده داری ماند و "من ماندم"
سرشکم ارغوانی شد که روی دامن سبزم
شقایق زار سرخ و لاله زاری ماند و "من ماندم"
خدایا شاهدی از یک چمن نسرین و نیلوفر
گلی خلوت نشین در زیر خاری ماند و "من ماندم"
شفق در آسمان طرحی است از خون گلوی گل
به دامان افق نقش و نگاری ماند و "من ماندم"
به گوشم می رسد صوت رباب و ذکر لالایی
فقط گهواره چشم انتظاری ماند و "من ماندم"
بهار آتش گرفت و باغ پرپر شد در این صحرا
پرستو های در حال فراری ماند و "من ماندم"
نگاهم بود دنبال کبوترهای سرگردان
کنار خیمه اسب بی سواری ماند و "من ماندم"
شکست آیینه های آل عصمت عصر عاشورا
ز سم اسب های گرد و غباری ماند و "من ماندم"
دل من بیشتر از خیمه ها می سوخت چون دیدم
میان شعله جان بی قراری ماند و "من ماندم"
بیابان در بیابان ظلمت است و تیرگی اینجا
هلال ماه نو در شام تاری ماند و "من ماندم"
گواه ظلم این امت همین پیراهن آری
ز هجده یوسف من یادگاری ماند و "من ماندم"
عطش بیداد کرد امروز در این سرزمین اما
ز اشک دیدگان دریا کناری ماند و "من ماندم"
***محمد جواد غفورزاده (شفق)***
***در این ایام و لیالی نورانی، محتاج و ملتمس دعای شما بزرگواران هستم***
هم چو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست
بخت من در خواب و چشم کودکم را خواب نیست
گفتم از اشکم مگر ای غنچه نوشی آب لیک
از تو معذورم که اشک من به جز خوناب نیست
در حرم هر سمت باشد قبله اما بهر من
غیر رویت قبله و جز ابرویت محراب نیست
خیمه بیت الله و کعبه مهد و در طواف اهل حرم
این طواف حج عشق است و جز این آداب نیست
هفت بار آمد صفا و مروه هاجر آب جست
من که ده ها بار در هر خیمه رفتم آب نیست
قسمتی از راه را با هروله هاجر برفت
من همه ره را دویدم کام تو سیراب نیست
حج من اتمام شد برخیز احرامم بکن
ای ذبیح خردسال اکنون که وقت خواب نیست
***استاد حاج علی انسانی***
ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق
باز بیا سر کنیم، قصه ی گلزار عشق
قصه شنیدم که دوش، تشنه لب گل فروش
برد گلی سبز پوش، هدیه به بازار عشق
گل غم نا گفته داشت، خاطر آشفته داشت
چشم به خون خفته داشت، از غم سالار عشق
عشوه کنان ناز کرد، وا شدن آغاز کرد
خنده زد و باز کرد، دیده به دیدار عشق
گر چه زمان دیر بود، تشنه لب شیر بود
منتظر تیر بود، یار وفادار عشق
باغ تب و تاب داشت، گل طلب آب داشت
کی خبر از خواب داشت، دیده ی بیدار عشق
عشق زمین گیر شد، عرش سرازیر شد
گل هدف تیر شد، ای عجب از کار عشق
آن گل مینو سرشت، بر ورق سرنوشت
با خطی از خون نوشت، معنی ایثار عشق
این گل باغ خداست، از چمن کربلاست
خوابگه او کجاست، سینه ی اسرار عشق
آه که با پشت خم، پشت خیامت برم
نغمه سراید به غم، قافله سالار عشق
تازه گل پرپرم، من ز تو عاشق ترم
اصغرم ای اصغرم، ای گل گلزار عشق
غنچه ی آغوش من، زینت خاموش من
یار کفن پوش من، یار من و یار عشق
دشت پر از های و هوست، مشتری عشق اوست
ای شده قربان دوست، اوست خریدار عشق
خیمه به کویم زدی، خنده به رویم زدی
می ز سبویم زدی، بر سر بازار عشق
کودک من لای لای، از غم تو وای وای
گریه کند های های، چشم عزادار عشق
با تو «شفق» پر گرفت، عشق در او در گرفت
تا نفسی بر گرفت، پرده ز اسرار عشق
***محمد جواد غفورزاده (شفق)- برگرفته از وبلاگ سفینه های مهر***