سالهای پیش بال آسمانی داشتیم
بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم
میوه بودیم و سر سال استفاده میشدیم
چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم
چار فصل موی ما برف زمستانی نداشت
پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم
روزها گردی اگر بر روی دلها مینشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم
مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود
در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم
نذری روز ظهور مهدی موعودمان
صبح ها ، چله به چله ، عهد خوانی داشتیم
صبح جمعه پیشواز تک سوار فاطمه
روی پشت بام ها صوت اذانی داشتیم
گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت میشدیم
گاه گاهی میل سجده ، جمکرانی داشتیم
ثانیه ثانیه هامان پای آقا میگذشت
آی مردم! یک زمان، صاحب زمانی داشتیم
پر نداریم و دل بپّر نداریم و فقط
یادمان باشد که این ها را زمانی داشتیم
* * *
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
***علی اکبر لطیفیان***