ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

جوادحیدری - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :145
بازدید دیروز :131
کل بازدید ها :6138039

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

 خواهم امشب باز شیدایى کنم
از در رحمت تمنّایى کنم
تا شوم دور از تمام هرچه زشت
سیر، در گلزار زیبایى کنم
گرچه خوارم، دم ز گلها مى‏زنم
یاد گل، یاد گل آرایى‏کنم
مدت کوتاه عمر خویش را
صرف خدمت نزد مولایى کنم
از همین کوتاه خدمت، تاابد
زندگى در لطف و آقایى کنم
آمدم نوشم مى‏از شیر و رُطب
بر در میخانه ماه رجب
اى رجب میخانه حیدر تویى
مِى تویى، باده تویى، ساغر تویى
طعم تو گردیده احلى من عسل
گوشه‏اى از وسعت کوثر تویى
راه درک لیلةالقدر على
بهر شیعه تا صف محشر تویى
ماه شعبان بر تو کرده اقتدا
باعث توفیق پیغمبر تویى
مطلعت زیباترین روز خداست
میزبان حجت داور تویى
حسن مطلع در تو باشد لطف یار
شد رخ زیباى باقر آشکار
او شعیب عترت پیغمبر است
باقر دریاى علم داور است
مفتخر بر نام او هستیم ما
این کلام یک امام و رهبر است
اول خیر آخر خیر اصل خیر
این محمد، سفره دار کوثر است
بى روایاتى که از او آمده
دین ما تا روز محشر ابتر است
سائل علمش مراجع گشته اند
وسعت علمش ز هرکس برتر است
او که باشد بهترین مولاى من
مادرش شد فاطمه بنت الحسن
مادرش از فاطمه تصویر داشت
دربرش آئینه تقدیر داشت
پاکتر از آب زمزم خُلق او
رزق و سهم از آیه تطهیر داشت
او که باشد دختر بیت کریم
حُسن بابایش در او تأثیر داشت
نِى به دامانش گرفته کودکى
او به دامان خضر راهى پیر داشت
تا کند مارا غلام درگهش
در نگاه چشم خود زنجیر داشت
ما غلام حضرت باقر شدیم
بر مَرام غیر او کافر شدیم

 ***جواد حیدری***

 اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن
و اى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن
همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد 
فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن
گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار 
غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن
اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى
هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن
نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک 
صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن
چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر 
بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن
کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح 
ز آنچه عشقت مى کند اى نازنین با جان من
بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر
با خیال قد رعنایت کنم موزون سخن
در مدیح صادر اول امام پنجمین(علیه السلام) 
کش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن
شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان
مخزن علم النبیّین کاشف سرّ و علن
حضرت باقر ضیاى دیده خیرالنسا 
حامى شرع رسول الله هوادار سنن
جلّ اجلاله توانایى که گر خواهد کنى 
روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن
دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل 
بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن
بى ولاى آن گل گلزار دین نبود، اگر 
لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن
کوى او چون خانه حق قبله اهل یقین 
اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن
هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین 
هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن
من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش 
درّ دریاى حقیقت را که مى داند ثمن؟

 ***صغیر اصفهانى***

 


نویسنده سائل در شنبه 89/3/22 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<