ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار حماسی - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :60
بازدید دیروز :314
کل بازدید ها :6140405

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت
اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت
گفته خدا دو بال برایت بیاورند
در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت
اثبات شد به من که تو سقای عالمی
بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت
طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند
شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت
گفتم خدا به خیر کند قامت تو ر
این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت
وقت نزول این بدن نا مرتّبت
مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت
معلوم شد عمود شتابش زیاد بود
بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت
اما هنوز دست تو را بوسه می زنم
این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت
***علی اکبر لطیفیان***

 این جوان کیست که در قبضه او طوفان است
آسمان زیر سم مرکب او حیران است
پنجه در پنجه آتش فکند گاه نبرد
دشت از هیبت این واقعه سرگردان است
مشک بر دوش فکنده است و دل را در مشت
کوه مردی که همه آبروی میدان است
تا که لب تشنه نمانند غریبان امروز
می رود در دل آتش به سر پیمان است
این طرف کوه جوانمردی و ایثار و شرف
روبرو قوم جفا پیشه و سنگستان است
صف به صف می شکند پشت سپاه شب کیش
آذرخشی است که غرنده تر از شیران است
خبره بر خیمه زینب شده و می نگرد
کودکی را که تمامی عطش و گریان است
سمت خون علقمه در آتش و در سمت عطش
خیمه ها شعله ور و بادیه اشک افشان است
این که بر صفحه پیشانی او حک شده است 
آیه هایی است که از سوره الرحمن است
***جلیل دشتی مطلق***

تیرکمتر بزنید از پی صیدِ بالش
چشم مرغان حرم می دود از دنبالش
کرم حاکم کوفه است که فرزند علی
‏تیر باید ببرد سهم، ز بیت المالش!
عطش و آتش از این لب به هم آمیخته است؟
‏یا که خورشید دویده است روی تبخالش؟
قمر هاشمیان بود که تیراندازان
‏چشم خود باز نمودند به استهلالش
آه! بی دست چون قرآن به زمین می افتد
کم از این سوره دو آیه شده در انزالش
بس که در باغ تنش لاله شکوفه دارد
یک سحر یاس رسیده است به استقبالش
شعله ور بود بر آن لحظه که مردی بی یار
‏سو چو خورشید برون آوَرد ازگودالش
***جواد محمد زمانی***


نویسنده سائل در سه شنبه 89/9/23 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<