بگذشت نُه بهار تو، در لاله زار من
من بلبل تو بودم و تو گلعذار من
ای با تو رشکِ هشت بهشت، آشیانهام!
بنگر به چار لالهی دلْ داغدار من
چشمان خویش بستی و مژگان گره زدی
هم باز کن گره ز مژه، هم ز کار من
شمشیر، در غلافِ صبوری نهادهام
تیغ زبان توست کنون، ذوالفقار من
ای ماه من! چه شد که نچیدی ستارهای
از آسمان ِ دیدهی اختر نثار من!
دریای بیکنارهی غم؛ سینهی من است
ای ساحل علی! تو بمان در کنار من
امّید ماندن تو، به دل ، پروراندهام
(ای وای بـر من و دل امّیـدوار من)*
* هلالی جغتایی
***جواد هاشمی (تربت)***