ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار اربعین 89 - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :130
کل بازدید ها :6137462

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

از من مپرس زینب من معجرت چه شد  
با من بگو برادر زینب سرت چه شد 

از من مپرس از چه لبت خشک و زخمی است  
با من بگو که ساقی آب آورت چه شد
 
از من مپرس رخت تنت از چه خاکی است 
با من بگو که پیرهن پیکرت چه شد
 
از من مپرس از چه زدی سر به محملت  
با من بگو در نظر مادرت چه شد
 
از من مپرس در دل محمل چه دیده ام  
با من بگو که راس علی اصغرت چه شد
 
از من مپرس از چه نمازت نشسته است  
با من بگو اذان علی اکبرت چه شد
 
از من مپرس موی سرت از چه شد سپید  
با من بگو عمامه ی پیغمبرت چه شد
 
از من بپرس شرح تمام سفر ولی 
دیگر نپرس شام بلا دخترت چه شد  
***مهدی محمدی***


نویسنده سائل در جمعه 89/11/1 | نظر

اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است
هر که را می‌نگرم غمزده و محزون است
زینب از شام بلا آمده یا آنکه رباب
کز غم اصغر بی‌شیر، دلش پرخون است
یا که لیلی به سر قبر پسر آمده است
کاشکش از دیده روان همچو شط جیحون است
مادر قاسم ناکام که می‌نالد زار
بهر آن طلعت زیبا و قد موزون است
در ره کوفه و در شام و سرا ظلم یزید
کس نپرسید ز سجّاد که حالت چون است
دختر شیر خدا ناطقة آل رسول
کز نهیب سخنش کفر و ستم موهون است
کرد ایراد چنان خطبه و ثابت بنمود
که یزید شقی از دین خدا بیرون است
زنده دین مانده ز تصمیم و ز ایثار حسین
حق و حرّیت و اسلام به او مدیون است
هان بیایید و ببینید که در راه خدا
صحنة رزم ز خون شهدا گلگون است
آه و افسوس که کشتند لب تشنه امام
زخم بر پیکر پاکش ز عدد افزون است
قصة کرب و بلا قصة صبر است و قیام
به فداکاری و جانبازی و دین مشحون است
تا ابد نام حسین بن علی در تاریخ
با ثبات قدم و نصرت حق، مقرون است
جاودان عزت حزب الله و انصار خدا است
خیمة باطل و احزاب دگر وارون است
هر که در حصن ولایت رود از روی خلوص
ز آتش دوزخ و آن هول و خطر، مأمون است
«لطفی» از عاقبت کار مکن قطع امید
که به الطاف حسین بن علی میمون است
***آیت الله صافی گلپایگانی***


نویسنده سائل در سه شنبه 89/10/28 | نظر

آنچه از من خواستی با کاروان آورده‏ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‏ام
از در و دیوار عالم فتنه می‏بارید و من 
بی‏پناهان را بدین دارالامان آورده‏ام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدین‏جا با فغان آورده‏ام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده‏ام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش‏تر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده‏ام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشک روان آورده‏ام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آورده‏ام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آورده‏ام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشه‏ای از درد دل را بر زبان آورده‏ ام
***محمد علی مجاهدی (پروانه)***


نویسنده سائل در دوشنبه 89/10/27 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<