در باد خرامان شد بالای سپیدارت
آشفت و به رقص آمد در پای تو دستارت
موج از سر مستی هم در پای تو کف می زد
خورشید به کف بودی، دستان تو دف می زد
با دست صبا دادی گیسوی پریشان را
در باد رها کردی یاهوی پریشان را
از موج صدای تو، دریا به خروش آمد
خون در رگ دریا شد خونی که به جوش آمد
...
در پای تو اینک من با هلهله می رقصم
دیوانه ترین موجم با سلسله می رقصم
پیچیده صدای تو در کاسه ی مغز من
با این سر پر سودا پر مشغله می رقصم
صد چلّه زمستان را در چلّه نشستم من
اینک که بهار آمد با چلچله می رقصم
المسأله یا مفتی از رقص چه می گفتی
تا حکم چه فرمایی لا یا بله می رقصم
ای مشعل شب سوزم، یک شعله بیافروزم
من شب روی بی باکم با مشعله می رقصم
...
سر حلقه ی مستانم ترسای مسلمانم
چون صبحه بچرخانم، چون جام بگردانم
در گردش مینایت جامی به سمن دادی
هر جا که خالی شد، پر کرده به من دادی
...
چون باده تو می ریزی از باده نپرهیزم
از باده بپرهیزم پس با چه در آمیزم
خوبان جهان گر دست در گردنم آویزند
دست از همه بردارم در گردنت آویزم
گر میل وفا داری اینک تو و اینک دل
گر عزم جفا داری جان در قدمت ریزم
"در دایره ی قسمت من نقطه ی تسلیمم"
"حکم آنچه تو فرمایی" با حکم تو نستیزم
...
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
افتانم و خیزانم موجم همه تاب و تب
ای ساحل آرامش دریاب مرا امشب
***عباس کیقبادی***