ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار میلاد پیامبر اعظم (ص) - وحید قاسمی - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :282
بازدید دیروز :304
کل بازدید ها :6140931

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

زمین به لرزه در آمد، شکست کنگره ها
رها شدند خلایق ز بند سیطره ها

شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها

صدای همهمه ی موبدان زرتشتی
هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها

شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
شب وفات زمستان سرد دلهره ها

دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها

جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات

ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش
منجّمانِ مسلمانِ برق چشمانش

ز انبیاء الهی که رفته تا معراج؟
به غیر از او که ملائک شدند حیرانش

مقام بندگی اش را کسی نمی داند
پیمبران اولوالعزم مات ایمانش

بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت
نماز نیمه شب و شور صوت قرآنش

اویس های قرن را ندیده عاشق کرد
تبسّم لبِ داوودیِ  غزل خوانش

شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد
به دست پاک محمّد کلید رضوانش

امیر و قافله سالار کاروانِ  نجات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات


مسیح مکّه شد و نبض مرده را جان داد
به مرگ دخترکان قبیله پایان داد

خرافه های عرب را اسیر حکمت کرد
به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد

نماز شکر سپیدارها چه دیدن داشت!
همان شبی که سپیده اذان باران داد

نبی ست پیر خرابات و ساقی اش حیدر
در ابتدا به علی او شراب عرفان داد

تبسّمش به کسی چون بلال عزّت داد
مسیر اصلی دین را نشان انسان داد

چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتر شد!
برات مردم ری را به دست سلمان داد

شب تجلّی مهتاب روشن عرصات
نثار مقدم پرخیروبرکتش صلوات


کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم
دخیل گنبد سبز و مطّهرش باشم

زمان نداد اجازه که مشق عشق کنم
غلام مسئله آموز منبرش باشم

چه قدر دیر رسیدم سر قرار وصال!
چه شد؟ نخواست که عمّار محضرش باشم

قبول، شیعه ی خوبی نبوده ام اصلاً
نشد که حلقه به گوش برادرش باشم

خدا کند که مرا از قلم نیندازد
بهشت مست ِ می جام کوثرش باشم

به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار
قرار بوده که گریان دخترش باشم

شب گرفتن حاجت، زیارت عتبات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
***وحید قاسمی***


نویسنده حبیب در شنبه 91/11/7 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<