سامرا "سُرّ من رأی" بودی
چند وقتی ست سرد و دلگیری
داری ای خاک پر ز غم کم کم
بوی شهر مدینه می گیری
*
هر کجا رفته ام دم مغرب
حرم اهل بیت غوغا بود
نه، ولی سامرا غروب که شد
خالی از زائر و چه تنها بود
*
چلچراغی نبود دور ضریح
فرش هایش تمام خاکی بود
غربت این چهار قبر غریب
از بقیع و مدینه حاکی بود
*
همه دل خوشی ما این بود
لااقل یک حسن حرم دارد
حال قبری خراب و ویرانه
پیش این دید? ترم دارد
*
عمه و مادر امام زمان
قبرشان گر چه نیمه ویران بود
به خدا پا نخورده چادرشان
نشده رویشان به ضربه کبود
*
هر کسی رفت حج بیت الله
بست احرام از برای طواف
یاد آقای سامرا باشد
بین هر ناله و دعای طواف
*
مثل پروانه در طواف شمع
پسری دور بستر بابا
پاک می کرد قطره های اشک
کم کم از دید? تر بابا
*
تا که گفت آب، ظرف آب آورد
لب عطشان او تکان می خورد
کی به پیش نگاه این فرزند
بر دهان چوب خیزران می خورد
*
عمه ای بود و مادری هم بود
نه میان نگاه های حرام
وای از ماجرای بزم شراب
وای از ازدحام شهر شام
*
آستین ها حجاب سر می شد
بین آن گیر و دار در بازار
چه کسی دیده است دعوای
زن و یک نیزه دار در بازار
*
آن قدر نیزه را تکان ندهید
چون که جا باز کرده در حنجر
زیر پایت نگاه کن نامرد
سرش افتاده باز بین گذر
***قاسم نعمتی***