امشب آغازِ مصیبت می شود
فتح باب درد و غربت می شود
ناله ی زهرا شود امشب بلند
ناله دارد از وجودی دردمند
در غریبی رحمةٌ للعالمین
جان سپارد از شرار زهر کین
قاتل او خانگی و آشناست
خائن و پست و لعین و بی حیاست
لحظه های آخر خیر البشر
اشک می بارد علی خون جگر
فاطمه دور سرش پر می زند
دیده تر، بر سینه و سر می زند
ای پدر زود است از پیشم مرو
می کنی محزون و دل ریشم مرو
ای که هستی مقتدای عالمین
تو مرو جان حسن جان حسین
لحظه ای تا دیده اش را باز کرد
با محبّت دخترش را ناز کرد
دخترم با گریه آزارم مده
دیگر امشب وقت رفتن آمده
غم مخور ای نور چشمان همه
زود می آیی کنارم فاطمه
بعد من ای روح و ریحان پدر
عمر تو کوتاه می گردد دگر
بعد من کار تو مشکل می شود
درد و غربت بر تو حاصل می شود
ای که هستی مصطفای منجلی
بعد من جان تو و جان علی
مرتضی بر من که نور دیده است
بارها دور سرم گردیده است
بارها گشته بلا گردان من
آمده تا جان کند قربان من
کن تلافی، مرتضی را یار باش
یار او بین در و دیوار باش
باش آگه دختر دلخسته ام
دست او را با صبوری بسته ام
ریسمان دیدی اگر بر گردنش
پهلویت را کن سپر بر دشمنش
گو میان شعله های آتشین
من فدایت یا امیرالمؤمنین
کینه های بدر افشا می شود
خصم بر قتلت مهیّا می شود
از خلافت، ناکسی دم می زند
بر رخت سیلیِ محکم می زند
دین فقط با خون تو گردد درست
می روم امّا دل من پیش توست
در جنان من بیقرارت می شوم
فاطمه! چشم انتظارت می شوم
***جواد حیدری***