دلم را هوای تو پر کرده است
غم آشنای تو پر کرده است
حسینیه و مسجد و دیر را
نسیم دعای تو پر کرده است
تو پیغمبری و بلاد مرا
اذان صدای تو پر کرده است
چه باکی ز گمراهی ام جاده را
اگر ردّ پای تو پر کرده است
هزاران سده می شود که خدا
سبو را برای تو پر کرده است
دلم را به گیسوی تو بسته اند
به طاق دو ابروی تو بسته اند
من از گیسوانت پریشان ترم
ز چشم خراب تو ویران ترم
تو از نور خورشید پیداتری
من از نور مهتاب پنهان ترم
کویرم ولی از کرامات تو
من از عطر گل های باران، ترم
تو لیلایی و بلکه لیلاترین
من از آهوان تو حیران ترم
اگر روی تو قبله گاه من است
من از هر مسلمان مسلمان ترم
تو موسایی و رود نیلت منم
شرار غمی و خلیلت منم
فدای دو چشمان شهلایتان
به قربان این قدّ و بالایتان
مگر از کدامین جهت آمدی
مَلَک می چکد از سراپایتان
نگاه تو کرده است مجنونمان
خدای تو کرده است لیلایتان
اسیران زلف تو را چاره نیست
به قربان طرح معمایتان
تو آنی که روح القدس می شود
گدای نسیم نفس هایتان
جمال تو پیغمبر اکرمی ست
اسیری زلف تو هم عالمی ست
تو در سینه ی ما حرم می زنی
برای دلم حرف غم می زنی
تو آنی که در قله ی ماذنه
قدم می زنی و علم می زنی
سحر با اذان سحرگاهیت
سکوت دلم را به هم می زنی
تو در محضر ماه ام البنین
ادب می کنی حرف کم می زنی
نبودی اگر نامی از گُل نبود
ترنم نبود و تغزل نبود
تو شه زاده ای و علی اکبری
علی اکبری یا که پیغمبری؟!
درِ خانه ات ازدحام گداست
ولی خم به ابرو نمی آوری
تو آنی که در بین گهواره ات
به نازی دل عمه را می بری
مرا از مناجات شب بهتر است
دو رکعت نماز علی اکبری
برای اذان گفتن کربلا
تو از هر کسِ دیگری بهتری
نمازت نیاز شب کربلاست
گرفتار تو زینب کربلاست
خدایی ترین جلوه? بی نیاز
موذن ترینِ زمینِ حجاز
غلامی کوی تو را کرده ام
اگر آبرومندم و سرفراز
ندیدم در این کوچه های کَرم
کسی را شبیه تو مهمان نواز
کنار خرابات گهواره ات
اذانی بگو تا بخوانم نماز
بیا از بقایای خاکسترم
حسینیّه ی ام لیلا بساز
مرا تا بهشت نگاهت ببر
به پابوسی قتلگاهت ببر
مرا وصل دریا شدن بهتر است
گرفتار لیلا شدن بهتر است
کنار حریم کریمانه ات
مرا مردن از پا شدن بهتر است
به پای رکاب تو له له زدن
مرا از مسیحا شدن بهتر است
تو ممسوس حقّی و جذب خدا
تو را ارباً اربا شدن بهتر است
فراقت توان پدر را گرفت
کنار تو پس تا شدن بهتر است
***علی اکبر لطیفیان***