ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار ولادت حضرت علی اکبر (ع) - یوسف رحیمی - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :1163
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6139919

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

عشقت میان سینه من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته

عمریست آقا جان دلم از دست رفته
پائین پای مرقدت مأوا گرفته

گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب
شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کودکی آواره روی تو هستم
دست دلم را حضرت زهرا گرفته

مانند جدت رحمتٌ للعالمینی
حیف است دست خالی ما را نبینی

*
زلف تو را موج پریشان می شناسد
چشم تو را آیات باران می شناسد

عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر
کوچه به کوچه صبح کنعان می شناسد

اعجاز چشمان تو را آیه به آیه
آری دل تازه مسلمان می شناسد

آقا کرامات نگاه روشنت را
خورشید در هر صبحگاهان می شناسد

خشم و خروش و هیبتت را بین میدان
هوهوی رعد و برق طوفان می شناسد

خورشید از شرم نگاهت رو گرفته
در ساحل نورانیت پهلو گرفته
*

بالاتر از حد تصور ها کمالت
دل می برد از اهل این عالم خیالت

صبح ازل چشمان مبهوت ملائک
بودند شیدای تماشای جمالت

می جوشد از خاک قدمهای تو زمزم
کوثر شراب خانگیّ لا یزالت

کی می شود با بالهای این چنینی
پرواز تا اوج شکوه بی مثالت

آنجا که بال جبرئیل آتش گرفته
بام نخست پر کشیدنهای بالت

خُلقاً و خَلقاً ، منطقاً عین رسولی
دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت

وقتی که تکبیرت طنین انداز می شد
می گفت لیلا مادرت : شیرم حلالت

می ریزد از عطر نگاهت یاس آقا
تنها تویی هم شانه با عباس آقا

*
هر صبح بر لب نغمه تکبیر داری
تو آفتابی ، صبح عالمگیر داری

با حلقه های گیسوی پر پیچ و تابت
صد کاروان دل در تب زنجیر داری

از لهجه ات عطر خدا می بارد آقا
هر گاه بر لب نغمه تکبیر داری

از میمنه تا میسره می پاشد از هم
وقتی که در دستان خود شمشیر داری

باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد
حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری

از هیبت چشم تو دشمن می گریزد
پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد

*
حالا که خاکم را سرشته دستهایت
بگذار تا باشم همیشه خاک پایت

بال و پری می خواهم امشب از تو آقا
تا که تمام عمر باشم در هوایت

آه ای اذان گوی سحر گاه مدینه
یاد نبی را زنده می سازد صدایت

ای کاش چشمانم تبرّک می شدند از
گرد و غبار بال خاکیّ عبایت

ای زینت کرب و بلای حضرت عشق
بگذار باشم زائر پائین پایت

عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
شوق طواف مرقد شش گوشه دارم
***یوسف رحیمی***


نویسنده سائل در جمعه 91/4/9 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<